رمان دلباخته پارت ۱۶۱

۲ دیدگاه
      با دو انگشت لبم را پاک می کنم. یادم به حرف بی بی می افتد.   ” دخترِ مقبول و خوبیه، ننه.. بگو بیشتر بیاد پیشم، بگو…

رمان دلباخته پارت ۱۵۱

بدون دیدگاه
  دستمال به صورت خیسم می کشم.   – می شه بهش بیشتر سر بزنی، شما تنها کسی هستی که بی بی داره.. نذارید احساس تنهایی کنه، گناه داره  …