رمان ماتیک پارت 147

بدون دیدگاه
  لادن خودش را جلو کشید و دستش را مقابل صورتش تکان داد   _ تموم؟ قبول کردی؟   ساواش به او چشم غره رفت   _ برای ایمیل دانشگاه…

رمان ماتیک پارت ۱۴۶

بدون دیدگاه
  *   _ کارنامه بلخ   همانطور که مثل زن های خانه دار یاز پوست می‌کند بینی‌اش را بالا کشید و با چشمان اشک آلود جواب داد   _…

رمان ماتیک پارت ۱۴۵

۱ دیدگاه
  لادن همانطور که به خودش می‌پیچید صندلی جلو نشست و خم شد   اگر درد نداشت یا اوضاعشان کمی بهتر بود متلک می‌انداخت که این هم از طرز صحبت…

رمان ماتیک پارت ۱۴۴

بدون دیدگاه
    خواب هایش آشفته بود یک لحظه دیر به کنکور رسیده بود و لحظه ای دیگر پاسخ های آزمون را اشتباه پر کرده بود   فرمول های ریاضی و…

رمان ماتیک پارت ۱۴۳

بدون دیدگاه
    ساواش خودش را روی رخت‌خواب انداخت   _ تا الان نخوابیدی این پنج دقیقه هم روش   کلافه پوف کشید   زیر کتری را روشن کرد و کتاب…

رمان ماتیک پارت 142

۴ دیدگاه
ساواش با یک نگاه چک کرد و ابرو بالا انداخت   _ نه بابا … مخت اونقدرام آکبند نیست   _ تا الان نمره نمیاوردم چون نخواستم درس بخونم! خنگ…

رمان ماتیک پارت ۱۴۱

بدون دیدگاه
    ساواش چپ چپ به حرکات منشوری اش خیره شد   _ باید ببینی تو کدوم تصویر h بزرگ تر از صفره انیشتن   لادن دستانش را پایین آورد…

رمان ماتیک پارت ۱۴۰

بدون دیدگاه
  ساواش راحت رخت خواب او را گرفته و همانطور که لم داده بود به محتوای موبایلش لبخند می‌زد   کلافه پوف کشید و این پا و آن پا کرد…

رمان ماتیک پارت ۱۳۹

بدون دیدگاه
با جدیت هشدار داد   _ زل زدی به من چرا؟ کتاب و الکی جلوت باز گذاشتی؟ فردا ترازت پایین باشه وای به حالت   لادن کلافه پوف کشید  …

رمان ماتیک پارت ۱۳۸

۲ دیدگاه
  با شنیدن صدای باز شدن آب لباس هایش را پوشید و موهای خیسش را پشت گوشش فرستاد   گر گرفته بود پوستش حرارت داشت اما برخلاف چند دقیقه پیش…

رمان ماتیک پارت ۱۳۷

۱ دیدگاه
  لیوان را پایین آورد و آرام لب زد   _ مرسی   انگشت اشاره‌ی ساواش روی لب پایینش قرار گرفت   خیسی آب را با انگشتش گرفت و آرام…

رمان ماتیک پارت ۱۳۶

بدون دیدگاه
    گونه هایش از شرم سرخ شده بودند اما حرص اجازه فکر کردن نمیداد   شوهرش زنی را به خانه راه داده بود!   آن هم خانه ای که…

رمان ماتیک پارت ۱۳۵

بدون دیدگاه
  به وزوزهای لادن اعتنایی نکرد   همانطور که بازویش میان دستان او فشرده میشد سمت خانه برگشت   بدن دخترک طوری میلرزید که انگار در فیلم ترسناکی محبوس شده…

رمان ماتیک پارت ۱۳۴

بدون دیدگاه
  ساواش پوف کشید   به سختی دست های دخترک را از دور گردنش باز کرد و عقب هلش داد   _ نکنه جای دیگه ای برای رفتن داری؟ اگر…

رمان ماتیک پارت ۱۳۳

۲ دیدگاه
    به کلید برق رساند اما چراغی روشن نشد   کم مانده بود به گریه بیفتد   بغض کرده لنگ لنگان سمت آشپزخانه راه افتاد   ظرف نمک را…