رمان شالوده عشق پارت 233 4.4 (50)8 ماه پیشبدون دیدگاه سقوط چیزی را درونم خیلی خوب حس کردم و نگاهه حیرانم را به دور و اطراف دوختم. منتظر بودم کسی بیاید و از این…
رمان شالوده عشق پارت 232 4.5 (61)8 ماه پیشبدون دیدگاه آنقدر رقت انگیز شده بودم که حتی او هم دیگر نمیخواست ناراحتم کند؟! یا اینکه نه… شاید هم فهمیده بود امکان ندارد از اینی که هست ناراحتتر شوم!…
رمان شالوده عشق پارت231 4.6 (51)8 ماه پیش۱ دیدگاه وقتی بیشتر مشکلاتم بخاطر نقشه هایش کثیفش بود، دقیقاً با چه جراتی اینگونه نگاهم میکرد؟! هنوز بودنش را هضم نکرده بودم که کف…
رمان شالوده عشق پارت230 4.6 (39)8 ماه پیشبدون دیدگاه به هق هق افتادم: -بخدا من هم همچین قصدی نداشتم ف..فقط میخواستم تو… جلو آمد. نزدیکه نزدیک شد. تکان خوردن بزاق گلویش…
رمان شالوده عشق پارت229 4.6 (53)8 ماه پیشبدون دیدگاه اشک های شمیم یخ زده و امیرخان همچنان سکوت سنگین و دلهرهآورش را حفظ کرده بود. پانیذ فشاری به شانهی امیرخان وارد کرد…
رمان شالوده عشق پارت228 4.3 (45)9 ماه پیشبدون دیدگاه اشکش چکید. مرد بیرحمی که حاضر بود برای داشتنش همه کار کند، نه کتک خوردنش و نه تحقیر شدنش ذرهای برایش اهمیت نداشت! …
رمان شالوده عشق پارت227 4.6 (60)9 ماه پیشبدون دیدگاه شمیم: پتو را از روی تن عرق کردهام کنار زدم و چشمان خشک و سوزناکم را محکم باز و بسته کردم. حس میکردم کوه کَندهام…
رمان شالوده عشق پارت226 4.4 (52)9 ماه پیشبدون دیدگاه یک قطره اشک از بین مژه های ریمل خورده و سیاه دختر روی گونه هایش سُر خورد و به سختی سر تکان داد. -نیومدم بیشتر عصبانیت…
رمان شالوده عشق پارت 225 4.5 (38)9 ماه پیشبدون دیدگاه لحظهای چشم بست تا غرشش شمیم را بیدار نکند و عصبانی پچ زد: -پانیذ بگو چی میخوای و سریع از اینجا برو چون تا جایی…
رمان شالوده عشق پارت 224 4.5 (39)9 ماه پیش۱ دیدگاه امیرخان: با دو انگشت شست و اشاره گوشهی چشمانش را فشرد و سرش را به مبل تکیه داد. حس میکرد هر لحظه…
رمان شالوده عشق پارت 223 4.3 (37)9 ماه پیشبدون دیدگاه از اولین بارها که دروغ دامنش را گرفته اما خدا لعنت کند… دخترک چطور نمیتوانست بفهمد او سکوت کرده تا صورتش را اینچنین ناراحت نبیند؟!…
رمان شالوده عشق پارت 222 4.4 (44)9 ماه پیشبدون دیدگاه -شمیم… -باورم نمیشه! واقعاً خجالت نمیکشی؟! انتظار بیشتر از این ها را داشت اما اخم هایش بیاختیار درهم پیچیدند. -میفهمم ناراحتی…
رمان شالوده عشق پارت 220 4.2 (41)9 ماه پیشبدون دیدگاه امیرخان: و بالاخره ترسی که در قلبش وجود داشت، مقابل چشمانش ظاهر شد. همیشه از این موضوع میترسید و اینطور که بوش میآمد…
رمان شالوده عشق پارت 219 4.3 (35)9 ماه پیشبدون دیدگاه زن لب گزید. -هیچوقت یادم نره روزی که بابات همه چیرو فهمید. بعد اون روز دیگه ابراهیم، ابراهیم سابق نشد. آقا احمد شمیمرو اورد جلوش…
رمان شالوده عشق پارت 218 4.1 (40)9 ماه پیشبدون دیدگاه به هر حال هیچکس خاطرات خوبش را با همچین بغض و ناراحتی تعریف نمیکرد مگر نه؟! -هر بار که یکی از دخترای روستا ازدواج…