رمان ماتیک پارت ۱۳۲

۲ دیدگاه
      لادن گیج شده بود   _ مگه مال شماست این خونه؟!   _ نخیر خانم مسخره می‌کنید؟ اگر مال ما بود که همون زمان نابودش می‌کردیم  …

رمان ماتیک پارت ۱۳۱

۱ دیدگاه
    زن میانسالی که حساب می‌کرد با محبت خندید   _ عجب بابای بداخلاقی!   ساواش پوف کشید هیچ زمان مثل امروز اختلاف سنی اش با دخترک به چشم…

رمان ماتیک پارت ۱۳۰

بدون دیدگاه
      با خشم کنار گوشش غرید   _ اینجا چه غلطی میکنی؟ نگفتم بمون تو ماشین؟   لادن شانه بالا انداخت نمی‌توانست زیاد سرپا بایستد   _ اونجا…

رمان ماتیک پارت ۱۲۹

بدون دیدگاه
    با حالی خراب به سناریویی که لادن چید گوش داد   _ تلفنمم شارژ نداشت ، تو خونه چیزی نداشتیم نمیتونستم برم بیرون الان حالم خوبه … فقط…

رمان ماتیک پارت ۱۲۸

بدون دیدگاه
    دخترک بهوش نمی آمد   آنقدر حالش بد بود که بعد از تعویض سرم هم چشم باز نکرد و پرستار تمام مدت به حالش دل سوزاند   _…

رمان ماتیک پارت ۱۲۷

۲ دیدگاه
    دخترک بیهوش گوشه آشپزخانه افتاده بود   سمتش قدم برداشت و چرا نفس کشیدنش را حس نمی‌کرد؟   سرش را میان دستانش گذاشت   پوست صورتش یخ بود!…

رمان ماتیک پارت ۱۲۶

۱ دیدگاه
        صدای فریادش فضا را پر کرد   _ اگر میری اینارو هم ببر میشنوی؟ هیچی ازت نمیخوام ساواش دانش‌پژوه بردار ببر هرچی خریدی رو از گرسنگی…

رمان ماتیک پارت۱۲۵

۱ دیدگاه
      ساواش نگاه بی تفاوتی به چشم قرمز شده اش انداخت و بی توجه به نگاه ملتمسش از آشپزخانه بیرون زد   لادن مشت دیگری آب سرد روی…

رمان ماتیک پارت ۱۲۴

۱ دیدگاه
      تلخ پوزخند زد او هر لحظه عذاب کشیده بود و این مرد…   از جلسه کاری می آمد یا مراسم عروسی که اینطور به خودش رسیده بود؟…

رمان ماتیک پارت ۱۲۱

بدون دیدگاه
        نتوانست طاقت بیاورد   بغضش منفجر شد و با حرص سیب زمینی را در ظرفشویی پرت کرد   ساواش غرید   _ چته؟ کاه و ینجه‌ات…

رمان ماتیک پارت ۱۲۲

۳ دیدگاه
      بی آبرویی نکرده بود! هیچ جرمی انجام نداده بود اما ساواش… آنقدر از ساواش می‌ترسید که تمام بدنش به لرزه افتاده بود   ناخواسته دستش را به…

رمان ماتیک پارت ۱۱۸

بدون دیدگاه
  _-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_   آب سردی که روی صورتش خالی شد نفسش را بند آورد   مثل فنر سر جایش نشست و از درد بدنش ناله کرد   عضلاتش هرچه میگذشت…