رمان شالوده عشق پارت 283

۱ دیدگاه
    هم خیلی ترسیده و هم اینکه میگه حاله مامان خوب نیست… من باید زودتر برم.     دستی به صورتم کشیدم و سعی کردم خودم را جمع و…

رمان شالوده عشق پارت 282

۱ دیدگاه
    -الوووو     به شدت از دستش ناراحت و عصبانی بودم اما این فریادهاش یعنی به طور قطع اتفاقه جدیدی افتاده بود!   درست یا غلط هیچ جوره…

رمان شالوده عشق پارت 281

۱ دیدگاه
  چی داری میگی دختر؟ اصلاً نمی‌فهمم اول یه کم آروم شو بعد درست تعریف کن دردت چیه!     با صدای بلند و پر از نگرانی امیرخان از خواب…

رمان شالوده عشق پارت 280

۱ دیدگاه
        -چون رادان نباید به جای من با تو بجنگه. من باید بجنگم. من باید حقمو ازت بگیرم. مــن و بهت قول میدم دیگه هیچوقت اون شمیم…

رمان شالوده عشق پارت 277

بدون دیدگاه
      -من نامردم؟ من درکت کنم؟ دختر تو دیوونه‌ای؟ مگه من چه اشتباهی کردم که اینجوری حرف می‌زنی؟ تو بودی که بهم دروغ گفتی. تو بودی که منو…

رمان شالوده عشق پارت 276

۱ دیدگاه
    با صدای چرخش کلید در قفل از جای پریدم و سریع ایستادم.     ساعت دوازده شب بود و امیرخان بزرگ تازه قصد بازگشت به خانه را کرده…

رمان شالوده عشق پارت 275

۱ دیدگاه
        چگونه توانسته بودم او را همراه مشکلات خود کنم؟!   چطور دلم آمده بود بخاطر راحتی و آرامش خود او را با این مرد زبان نفهم…

رمان شالوده عشق پارت 274

۲ دیدگاه
        حرفش را زد و بی‌آنکه منتظر جواب بماند، در را بست و با صدای چرخش کلید در قفل حرص و خشم و ناراحتی‌ام به بالاترین درجه‌ی…

رمان شالوده عشق پارت 273

۳ دیدگاه
        اصلاً چطور اجازه به این همه تحقیر شدن داده بود؟!     شمیم که نگاه پر کینه‌اش را خیلی حس کرده بود، کمی نزدیک شد و…

رمان شالوده عشق پارت 272

۶ دیدگاه
      -خیلی درد دارم ح..حس می‌کنم گردنم شکسته!     و همین یک جمله کافی بود تا دوباره شبیه انسان های غارنشین به جان یکدیگر بیفتند.    …

رمان شالوده عشق پارت 271

۱ دیدگاه
        و دقیقاً همانطور که مطمئن بودم، هیولای وحشی‌ای که همیشه در وجودش زندگی می‌کرد خیلی زود به سطح آمد و مشت اول را چنان محکم به…