رمان ماهرو پارت 109

4
(105)

 

که هر وقت دلم از دنیا و آدم هاش گرفت پاهام و تو آب فرو کنم و بزارم غمام و با خودش ببره!

دوباره سوار ماشین شدیم.
ماهان دوباره اهنگی و و پلی کرد.
چه دلی خوشی داشت!

اهنگ تودلی از نوحا بود.
الا با پخش شدن آهنگ با هیجان گفت:
_واییی این اولین اهنگ فارسی که فرستادی واسمه!

خنده ریز ماهان از چشمم دور نموند!

با اینکه دلم خون بود، اما از اینکه ماهان نیمه گمشده اش و پیدا کرده بود خوشحال بودم.
به قول مامان همیشه فکر میکردم ماهان تا اخر قراره مجرد بمونه!

اهنگ شروع شد و صدای خواننده بلند شد.

_چشم قشنگ من، رنگی رنگی کردی موی مشکیت و…
تو یه چتر زرد، رو پیشونیته که میبره دل و یکم بخند…
تو دل برو…

گرفتم دست کم، رفتی دستی دستی توی این دلم
به موت قسم نمیشه سیر چشام از دیدنت!
اصن خوبا به پات نمیرسن…

هعی بچینیم برنامه رو…
بزنیم بیرون، هیچ‌جا نرو…
هعی بخونی واسم بلند…
ارومش کن این دل لجبازم و…
واییی از دست تو…
خوشگلی از بس که تو…
شیطونی میبری دلارو…

 

_ماهرو…
ماهرو مادر پاشو رسیدیم!

گیج چشمام و باز کردم.
نگاهی به اطراف انداختم!
داخل یه حیاط بودیم.

پیاده شدم.
واسم سوال بود اینجا کجاست ؟!
اخه ماهان اونقدری پول نداشت که همچین خونه بزرگی و بگیره…

جواب سوالم و الا داد.
_اینجا خونه پدریمه…
قبلا که ایران بودیم اینجا زندگی می کردیم.
حالا قراره اینجا بمونیم، فقط داداشمم اینجاست!

پس خونه اونا بود!
نگاهی به حیاط بزرگ خانه انداختم و همگی وارد شدیم.
داخل هم دست کمی از بیرون نداشت.
بزرگ و شیک!

_مامان من خسته ام کجا قراره بمونم؟!

مامان تا خواست از الا بپرسه، صدای پر ابهت مردی از پشت سرم اومد.
_سلام!

صدای بم و قشنگی داشت!
به عقب برگشتم و به مرد صاحب صدا خیره شدم.
_خوش اومدین من برادر الا هستم!

پس داداش الا این بود!
خیلی شبیه همدیگه بودن…

 

حوصله حرف زدن نداشتم.
سلام زیر لبی کردم و گفتم:
_من کجا قراره بمونم؟!

الا زودتر به خودش اومد و گفت:
_بیا بریم اتاقت و بهت نشون بدم عزیزم…

نگاه از چشم های نافذ مرد که حتی اسمش و هم نفهمیده بودم، گرفتم و با الا همراه شدم.

_اینجاست اتاقت عزیزم.

ممنونی گفتم و وارد اتاق شدم.
اتاق سه در چهار ساده با یه کمد و تخت!

خودم و روی تخت انداختم و تو خودم مچاله شدم.
شکمم داشت برآمده میشد و بیشتر به حال بدم افزوده میشد!

چشم بستم و سعی کردم فکر نکنم.
اه عمیقی کشیدم و دستم و روی شکمم گذاشتم.

از خودم بدم میومد!
از این همه ضعف و استرس…

اما بی اعصاب شده بودم!
حوصله هیچ کس و هیچ چیز و نداشتم!
حتی حوصله رسیدن به خودم…
_ببخشید که حوصله تو رو هم ندارم مامانی…

دوباره صورتم خیس شد.
این بچه ایلهان بود!
از وجود اون بود.
اگر این بچه ام بعد به دنیا اومدنش منو نخواد چی؟!
اگه اینم باباش و فرشته و انتخاب کنه چی؟!

حتی فکرش هم به مرز جنون میرسوندم!
جیغی کشیدم و پارچ روی آباژور و محکم به زمین کوبیدم.
_نههههه…
لعنت بهتوننن!

 

کنتر شیشه خورده ها زانو زدم و صورتم و تو دستام گرفتم.
هق میزدم و اشک می ریختم.

یهو در اتاق باز شد.
همشون اومده بودن!
حتی اون مرد…

ماملن جلو اومد و کنارم نشست.
با گریه گفت:
_الهی برات بمیرم من مامان…
الهی به خاک سیاه بشینه اون ایلهان بی همه چیز مادر…

_مامان…
اگه…اگه این بچه ام اونو بخواد چی؟!
بخدا خودم و می کشم مامان…

هق زدم و مامان نالید.
_نه دخترم.
مگه میشه اون خیانت کار و بخواد؟!

_ااا میگم میشه یکم ما رو تنها بزارید من باهاش حرف بزنم؟!

مامان اشکاش و پاک کرد و گفت:
_اره پسرم…
تروخدا یکم باهاش حرف بزن با تو بهتر بلدی!

اون مرد می خواست با من حرف بزنه؟!
پوزخندی زدم و از جام بلند نشدم.

همه رفتن بیرون…
در و بست و اومد کنارم نشست.
_اشنا نشدیم با هم…
من فرهادم!
داداش الا…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 105

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان بهار خزان 3.7 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه : امیرارسلان به خاطر کینه از خانواده ای، دختر خانواده رو اسیر خودش میکنه تا انتقام بگیره ولی متوجه میشه بهار دختر اون خانواده نیست و بهار هم…

دانلود رمان آنتی عشق 3.2 (5)

بدون دیدگاه
خلاصه: هامین بعد ۱۲سال به ایران برمی‌گردد و تصمیم دارد زندگی مستقلی را شروع کند. از طرفی میشا دختری مستقل و شاد که دوست دارد خودش برای زندگیش تصمیم بگیرد.…

دانلود رمان ارباب_سالار 2.8 (5)

بدون دیدگاه
خلاصه: داستانه یه دختره دختری که همیشه تنها بوده مثل رمانای دیگه دختره قصه سوگولی نیست ناز پرورده نیست با داشتن پدر هیچ وقت مهر پدری رو نداشته همیشه له…

دانلود رمان شاه_بی_دل 4.4 (9)

بدون دیدگاه
    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چکیده ای از رمان : ریما دختری که با هزار آرزو با ماهوری که دیوانه وار دوستش داره، ازدواج می کنه. امادرست شب عروسی انگ هرزگی بهش…

دسته‌ها