رمان پروانه ام پارت 134

4.3
(90)

 

 

 

آهی کشید و هم زمان لبخند زد . با گذشت اینهمه سال … زخمش کهنه شده بود . دیگه آزارش نمی داد !

 

– اوایل ازدواجم خیلی عذاب می کشیدم ! نوکر و کلفت به چشم بیگانه ها نگاهم می کردن ! یه هوو داشتم که متکبر و بی گذشت بود … سیاوش هم اون وقتا خیلی بچه بود ،ولی منو آزار می داد ! … از همه بدتر شوهرم بود … باهاش کنار نمی اومدم ! نمی فهمیدم چطور کنار بیام ! … اما وقتی تو به دنیا اومدی … تصمیم گرفتم قوی باشم ! شوهرم رو توی مشتم بگیرم … بعد تمام این زندگی رو …

 

آوش نفس تندی کشید . سینه اش از هوای مسموم می سوخت . با انزجار گفت :

 

– متنفرم از این حرفت ، مامان ! … متنفرم از اینکه میگی همه ی این کارا رو به خاطر من کردی !

 

خورشید از عکس ها رو چرخوند و نگاه رک و بی پرواشو توی چشم های آوش کوبوند .

 

– همه ی این کارا رو به خاطر تو کردم !

 

– بس کن مادر … بس کن خورشید ! … آخه به چه قیمتی؟! … چطور می تونی حتی عذاب وجدان نداشته باشی ؟!

 

– به این قیمت که حالا تو روبروم ایستادی … عاقبت به خیر شدی ! … به نظرت ارزشش رو نداشت ؟! …

 

آوش داشت حالش بهم می خورد … داشت به جنون می رسید ! تقریباً داد زد :

 

– تو آدم کشتی ، مادر !

 

خورشید با تحیری مصنوعی تکرار کرد :

 

– تو هنوز به سیاوش میگی آدم ؟!

 

و خندید … انگار جک شنیده بود . آوش به سردی پاسخ داد :

 

– تو به کی می گی آدم ؟ … به خودت یا فرخ ؟

 

 

 

 

 

 

خورشید کف دستش رو گذاشت روی کنسول و با چشم هایی باریک شده … پرسید :

 

– تو سیاوش رو دوست داشتی ، عزیزم ؟!

 

سکوتِ تلخِ آوش … و خورشید ادامه داد :

 

– البته برای تو برادر خوبی بود … همیشه هواتو داشت ! وقتی به خاطر قتل ناصر محسنین افتادی زندان ، تمام تلاشش رو کرد تا نجاتت بده .این ده سالی هم که نبودی … کسی جرات نمی کرد جلوی سیاوش اون قتل رو به تو نسبت بده !

 

آوش با بی تفاوتی پاسخ داد :

 

– خب !

 

برای اولین بار در اون شب … برق خشم و نفرت رو در چشم های مادرش دید . دندون های خورشید بهم چفت شد … به تندی گفت :

 

– سیاوش … قاتل واقعیِ ناصر بوده ! … می فهمی ؟! … سیاوش پسر محسنین رو کشت !

 

زمین زیر پاهای آوش لرزید … صاعقه فرود اومد توی جمجمه اش ! … نفسش زیر جناق سینه اش گیر کرد ! …

 

نمی تونست بفهمه … نمی تونست باور کنه ! …

 

مادرش بازوهاشو صبعانه در هوا تکون داد :

 

– ده سال ازم دور شدی به خاطر قتلی که سیاوش مرتکب شد ! … ده سال زیر بار ننگ آدم کشی رفتی ! … ده سال تو رو از همه چیز محروم کرد ! …

 

آوش دو قدمی پس رفت … زبانش بند اومده بود . سرش رو با ناباوری به چپ و راست تکون داد … .

 

نمی تونست باور کنه ! این هم بازی مادرش بود ؟!

 

خورشید تا سینه اش پیش رفت :

 

– باور نمی کنی حرف منو ؟ … برو از نیلا بپرس ! … برو بپرس سیاوش چطور جلوی چشماش ، برادرشو کشت ! … برو بپرس تا بفهمی سنگ چه برادری رو به سینه می زنی ! …

 

صداش تبدیل به جیغ گوش خراشی شده بود … انگشتانِ باریک و لرزانش چنگ زده بود به یقه ی لباس آوش و اونو تکون می داد … انگار می خواست اونو از خواب عمیقی بیدار کنه … .

 

– ده سال مجازات شدی به خاطر گناهی که اون مرتکب شده بود ! … حالا …

 

یکدفعه به خنده افتاد … خنده ای هیستریک و عجیب ! لباس آوش رو رها کرد و با سبکبالی عجیبی ادامه داد :

 

– حالا ازم میخوای عذاب وجدان داشته باشم ؟! … خوب کاری کردم آوش ! خوب کاری کردم که اون عوضی رو فرستادم جهنم ! … و تو رو برگردوندم به اینجا !

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 90

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان درد_شیرین 3.5 (11)

بدون دیدگاه
    ♥️خلاصه: درد شیرین داستان فاصله‌هاست. دوریها و دلتنگیها. داستان عشق و اسارت ، در سنتهاست. از فاصله‌ها و چشیدن شیرینی درد. درد شیرین داستان فاصله. دوری ها و دلتنگی ها. داستان عشق و اسارت…

دانلود رمان وان یکاد 4.2 (28)

۱ دیدگاه
خلاصه: الهه سادات دختری مذهبی از خانواده‌ای سختگیر که چهل روز بعد از مرگ نامزد صیغه‌ایش متوجه بارداری اش میشه… کسی باور نمیکنه که جنینش حلاله و بهش تهمت هرزگی…

دانلود رمان گناه 4.7 (6)

بدون دیدگاه
  خلاصه رمان : داستان درمورد سرگذشت یه دختر مثبت و آرومی به اسم پرواست که یه نامزد مذهبی به اسم سعید داره پروا توی یه سوپر مارکت کار میکنه…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x