رمان دلدادگان پارت ۹

5
(1)

رمان دلدادگان پارت ۹
پریا : راستی دخترم این مادری که میگی ؛ حتی با شنیدن توحین های من حتی جرئت نکرد که ازت دفا کنه مثل یک بت فقط نگاه کرد بعد تو به این زن لقب مادر بودن رو دادی اره عزیزم

بهاره خیلی تلاش کرد که جلوی خودشو بگیره ولی وقتی پریا کلمه ی مادر رو اورد بهاره عصبانی شد و نتونست جلوی خشمش رو بگیره

بهاره:درسته که شما مادر شوهره من هستید ولی نمیتونید هر چی که از دهنتون در مییاد رو بگین مادر خانوم

پریا تا خواست شروع به حرف زدن بکنه یکی به گوشیش زنگ زد و بعد از اینکه به گوشیش جواب داد سریعا مکانی که توش بود رو ترک کرد یعنی خونه ی نسرین رو و بعد رفت سمت ماشینش و حرکت کرد بدون اینکه حتی حرفی بزنه و بعد از کاری پریا کرد همه متعجب زده و خشک شده بودند و

بهاره :این زنه امروز از حد خودش گذشت من هی جلوی خودمو داشتم میگرفتم وگرنه چنان درس عبرتی بهش میدادم تا دیگه جرئت نکنه کلمه ی مادر با زبون کثیفش صدا کنه ولی اون شانس اورد چون من دنبال دردسر نمیگردم

نسرین:این حرفا رو ول کن بهاره جان هر چه زود کارهای رفتن منو بیژن رو درست کن تا ما از اینجا بریم بعد اون زنه نه میتونه تو رو پیدا کنه نه میتونه ما رو پیدا هاها

نسرین شروع میکنه به خندیدن اما توی صورت بهاره هیچ خنده ای نبود فقط عصبانیت اما یکمی هم کنجکاو ،کنجکاو برای اینکه چرا پریا بدون هیچ حرفی یا طعنه ای از اینجا رفت اون به شک افتاده بود که کی به پریا زنگ زد و پریا بعد از تماس اون سریع از اینجا رفت

نسرین:هی دختر تو تمام شادیمون رو خراب کردی خوب اگه نمیتونی شادی کنی یا بخندی حداقل میتونی که فیلم بازی کنی و به خاطر دل خوشی ما هم که شده یک لبخندی بزنی

بهاره:اصلا حوصله ی مسخره بازی ندارم هرچه زود تر وسایلتون رو جمع کنید و از اینجا برید برید خارج از کشور من همه کاراشو انجام دادم

نسرین و بیژن با خوشحالی میگن ای به چشم و سریع میرن و وسالشون رو بر میدارن
و در حالی که نسرینو بیژن در حال جمع کردن چمدان هایشان بودن بهاره همچنان داشت فکر میکرد که اون کسی که به پریا زنگ زد کی بود اون میخواست بفهمه اما نمیدونست که چجوری اون نگران بود که نکنه پریا از همه چی بو برده باشه

بهاره : نسرین سریع تر وسایلتون رو جمع کنید چون ممکنه که دیر بشه عجله کن

نسرین: باشه عزیزم تو نگران نباش

بهاره تو دلش میگه

  • بهاره :نکنه که پریا با این سرعتی که از خونه رفته بیرون براش کاری پیش اومده و ممکنه که دوباره بر گرده و اگه نسرینو و بیژن رو در حال جمع کردن چمدون هاشون ببینه که همه چی تمامه یعنی ممکنه که دوباره برگرده
    ____پایان ________پارت______۹

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x