رمان از کفر من تا دین تو پارت 248

4.5
(101)

 

 

 

نکنه به خاطر لباسامه!.. با شک و دودلی زیر چشمی خودم و چک میکنم نه بابا، پیراهن و شلوار نخی و گشادی که حتی توی دید کاملشونم نیست.

_سامی تو…

_سامانتاااااا…

 

چه صداییییییی..

_صبر کن هامرز…

چنان بلند شد که مبل پشت سرشم تکونی خورد و الان داره عین گاو وحشی طرف من میاد!؟

نکنه اون بیچاره ای که دلم برای خبط و خطاش سوخته خودم بودم! همینطور که عقب عقب میرفتم میپرسم..

_چی شده؟

_برو تو اتاق و درو کلید کن.

 

این سروش بود که نکته های ایمنی رو در مقابل زلزله متحرکت روبه روم گوشزد میکرد و حالا هامرز پایین پله ها رسیده بود.

یک پله ی دیگه و غریزه انسانیم گفت بدوووو…

_واستااااااا…

دیگه انقدرا عقلم کم نبود اما سرعتم چرا.. چون هنوز درو نبسته، قفل کردن حالا پیشکش..

 

هامرز مثل یه خرس وحشی خودش و میندازه توی اتاق و در یه دور به دیوار خورده برمیگرده.

_هامرز ولش کن.. بزار خون به مغزت برسه بعد دیوونگی کن.

 

خب صدا و تصویر سروش با چفت و قفل شدن در از دست میره و جاش و هامرز میگیره.

_کجا بودی؟

_چی؟

_کدددددم گورررری بودی؟؟؟

دقیقا همون نعره ای که صبح باعث بیدار شدنم شد.

 

واستا ببینم یعنی چی اینکارا… یعنی فرارم از اتاق انقدر بهش برخورده بود!

_منظورت چیه؟

دندون روهم می‌سابه و باز جلوتر میاد.

_منو سگ نکن سامانتا..

نوک زبونم و گاز گرفتم تا نگم ” الانشم هستی “.

 

پشتم پنجره است اما یک قدم آخر و برنمیدارم تا عین بزدلا بهش بچسبم در عوض مثل خودش ابرو توهم میکشم و ثابت ایستاده، شاکی میگم.

_کسی که طلبکاره منم نه تو، به چه جراتی هرکار دلت میخواد میکنی بعد مثه ویووونه ها بهم حمله ور میشی.

 

انگار جواب داد چون لحظه ای مکث میکنه و نفس عمیقی میکشه و نگاهش و به تخت میده.

ولی جواب نداد، یهو مثل فنر از جا کنده و شیرجه میزنه طرفم.

_میکشمت….!!!!

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 101

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

پارت های قبلی همین رمان
رمان های کامل

دانلود رمان نهلان 3.3 (3)

بدون دیدگاه
  خلاصه: نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را…

دانلود رمان ویدیا 4 (14)

بدون دیدگاه
خلاصه: ویدیا دختری بود که که با یک خانزاده ازدواج میکنه و طبق رسوم باید دستمال بکارت داشته باشه ولی ویدیا شب عروسی اش بکارت نداشت و خانواده همسرش او…

دانلود رمان اقدس پلنگ 4.1 (8)

بدون دیدگاه
  خلاصه: اقدس مرغ پرور چورسی، دختری بی زبان و‌ساده اهل روستای چورس ارومیه وقتی پا به خوابگاه دانشجویی در تهران میزاره به خاطر نامش مورد تمسخر قرار می گیره…

دانلود رمان جرزن 4.3 (8)

بدون دیدگاه
خلاصه : جدال بین مردی مستبد و مغرور و دختری شیطون … آریو یک استاد دانشگاه با عقاید خاصه که توجه همه ی دخترا رو به خودش جلب کردن… آشناییش…

دانلود رمان ارتیاب 4.1 (10)

بدون دیدگاه
    خلاصه : تافته‌‌ ادیب دانشجوی پزشکیست که به تهمت نامزدش از خانواده طرد شده و مجبور به جدایی می‌شود. اتفاقاتی باعث می شوند هم‌ خانه‌ی دکتر سهند نریمان…

دانلود رمان شب نشینی پنجره های عاشق 4.2 (6)

بدون دیدگاه
خلاصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: شب نشینی حکایت دختری به نام سایه ست که از دانشگاه اخراج شده و از اون جایی که سابقه بدش فرصت انجام خیلی از فعالیت ها رو از اون…

دسته‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fary
3 ماه قبل

آخه چرا اینقدر کم پارت میذارید هنوز نخونده تموم میشه

camellia
3 ماه قبل

کمتر بنویس جانم😓.این همههههه😥😐😔اور دوز می کنیم یه وقت,خونمون گردنته,نگی نگفتی🙁احیانا هامرز خُل و چل نیست🤔

آخرین ویرایش 3 ماه قبل توسط camellia
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x