رمان هیلیر پارت ۱۴۴

4.4
(79)

 

با ذوق دستشو کشیدم و گفتم:

 

– پس شما از این به بعد منو دلیار صدا می کنید منم عمو معین تا بعضیا بیشتر فشار بخورن!

 

قسمت آخر جمله امو بلند تر و خطاب به رویین که جلوتر از ما داشت می رفت توی خونه گفتم. فکور آروم پرسید:

 

– پس تو نمیخوای رویین دیگه برگرده پادگان؟

قاطع گفتم:

– به هیچ عنوان! برای این که برنگرده هر کاری می کنم! کاراییی که فکرشم نمیتونید بکنید!

– و فکر می کنی این به نفعشه؟ بی کار شدن توی شرایط خاصی که داره…

 

رویین رفت توی خونه. میدونستم حالا میتونه بهمون نگاه کنه برای همین لبخند زدم و وانمود کردم خیلی صمیمی ام و گفتم:

 

– ترجیح میدم بیکار باشه، به بدبختی بیوفته و به نون شبش محتاج باشه تا این که دوباره دیوونه بشه و دلش بخواد خودشو بکشه حاجی! ضمن این که من اجازه نمیدم بیکار بمونه. خونه هم داره، خودم همه جوره پشتشم!

 

با تحسین نگاهم کرد. سری تکون داد و گفت:

 

– رویین خوش شانسه که همچین دختری این قدر محکم ازش طرفداری میکنه و پشتش ایستاده…

 

همون لحظه رسیدیم جلوی در، رویین با ابروی بالا انداخته و دست به سینه ایستاد توی چهاچوب در و گفت:

 

– چی به حاجی گفتی دلیار؟

 

🎆HEALER

🖤#PART_723

 

 

اصلا هول نشدم که شاید حرفامونو شنیده باشه یا فکر کنه چیز زیادی بهش گفتم. بی توجه به سوال رویین زل زدم تو چشمای حاجی و گفتم:

 

– من خوش شانسم عمو! من خوش شانسم که توی غیر ممکن ترین جای ممکن با ارزش ترین داراییم رو پیدا کردم.

 

و بعد با تموم عشقی که داشتم زل زدم توی چشمای سیاه رویین. مقاومتش شکست و با لبخند چند لحظه نگاهم کرد . بعد با همون لبخند به حاج فکور گفت:

 

– دل آی من یکم لوسه! بفرمایید تو حاجی.

 

حاج فکور نگاهی به من انداخت و معنادار سرشو به نشونه موافقت تکون داد. کوبید روی شونه رویین و رفت داخل. رویین ایستاد رو به روی من و گفت:

 

– چی گفتی به حاجی؟

 

چشمکی زدم و گفتم:

 

– چیزایی که لازم بود بدونه. آماده ای پیانو بزنی؟

 

لب زد:

 

– می کشمت دلیار! من ده سال برای این یارو آدم کشتم! حالا بشینم پشت پیانو براش؟

 

با شیطنت گفتم:

 

– میشینی عزیزم! اگه من ازت بخوام یه دهنم براش شجریان میخونی!

 

🎆HEALER

🖤#PART_724

 

 

و بعد از کنارش رد شدم و رفتم داخل. حاج فکور ایستاده بود رو به روی پیانو و خیره نگاهش می کرد. کنارش وایسادم و گفتم:

 

– منم یه جوجه پیانیستم عمو. ولی اصلا جسارت نمیکنم در حضور رویین بشینم پشتش! شما هم موسیقی کار می کنید؟

 

سری به نشونه نه تکون داد و گفت:

 

– نه! کنجکاوم ببینم رویین چی میخواد بزنه.

 

رویین ازکنار من گفت:

 

– دلیار واقعا پیانیست ماهریه. به جای من دل آ این وظیفه خطیر رو انجام میده. مگه نه عزیزم؟

 

قاطع گفتم:

 

– من صد سال سیاه دیگه جلوی تو پیانو نمی زنم! اعتماد به نفس منو گند زدی توش! برای حاج فکور پیانو بزن تا من برم قهوه درست کنم. باشه عزیزم؟

 

و زیر نگاه دقیق حاجی نگاه اخطار آمیزی بهش انداختم! ابرویی بالا انداخت و گفت:

 

– چوب خطت داره پر میشه دل آ خانم!

 

لبخند دندون نمایی زدم و ازش دور شدم. میدونستم می زنه! نمیتونست با من مخالفت کنه! رفتم توی آشپزخونه تا قهوه درست کنم. دیدم که حاج فکور شروع کرد با اخم و عصبی با رویین حرف زدن! گندش بزنن! فکر کنم همه چیز قرار نبود با سیاست من پیش بره! حاجی به حتمال نود درصد داشت برای رویین همه چیزو می گفت! و این بد بود! خیلی بد!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 79

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان پاکدخت

    خلاصه: عزیزترین فرد زندگی آناهیتا چند میلیارد بدهی بالا آورده و او در صدد پرداخت بدهی‌هاست؛ تا جایی که مجبور به تن…
رمان کامل

دانلود رمان آمال

  خلاصه : آمال ، دختر رقصنده ی پرورشگاهیه که شیطنت های غیرمجاز زیادی داره ، ازدواج سنتیش با آقای روان شناس مذهبی و…
رمان کامل

دانلود رمان طومار

خلاصه رمان :     سپیدار کرمانی دختر ته تغاری حاج نعمت الله کرمانی ، بسی بسیار شیرین و جذاب و پر هیجان هست…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
camellia
6 ماه قبل

ممنون قاصدک جونم.اون همه طول کشید تا یه ذره با هم خوب شدن,حالا الکلی الکی بینشون شکرآب میشه🙁

نام نامدار
6 ماه قبل

فکر نکنم حاج فکور این قدر دهن لق باشه حالا باید بقیه اش رو ببینیم چی پیش میاد

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x