رمان از کفر من تا دین تو پارت278

4.5
(79)

لاخره سروش و تنها گیر میارم و خاتون به بهانه تدارکات غذای فردا رفته سراغ خواهرا توی خونه باغ..

زنگ های پی در پی که مدام گوشی سروش و میلرزوند و برای جواب دادن بهشون به اندازه ای از ما فاصله می‌گرفت تا صدای حرف زدنش و متوجه نشیم، منو نگران تر از قبل کرده شروع به خودخوری میکنم.

 

با برگشتش بدون اینکه دیگه مهلتی برای نقاب” همه چی آرومه ای که به چهره میزنه ” رو بهش بدم سریع میپرسم..

_آتیش سوزی کار اتابک خان بود؟

نگاهش و روی صورتم نگه میداره و میشینه روی مبل روبه روم..

_الان انتظار داری چی بگم.!

_حقیقتو..

 

سری تکون میده و کمی سبک سنگین کرده در آخر میگه..

_کار خودش که نه.. به احتمال زیاد کار یکی از گماشته هاش بوده اما مدرکی نداریم.. پس عملا فقط یک فرضیه باقی میمونه.

_اما میدونین که عمدی بوده..

 

نه تایید میکنه نه رد..

با کمی مِن مِن بلاخره میپرسم..

_حالش چطوره؟!..

_خوب نیست..

لب های خشکم و زبون زده و انتظار داشتم چی بشنوم!..

_کاش.. کاش تنهاش نمیزاشتی..

گوشی رو توی دستش تاب میده و چند دقیقه ست دیگه از اون سروش سرخوش و خنده رو خبری نیست.

_کاری از دستم برنمیومد.. اینجا روهم نمیشد بی سروسامون ول کرد.

 

رنگم میپره و دهنم باز میمونه.

_منظورت اینه.. ممکنه اینجارو هم آتیش بزنن؟. یا بلایی سر کارخونه بیارن!

نفس بلندی کشیده و لب هاش و به داخل میکشه..

_میدونی سامی… ما فقط یک دشمن نداریم کافی یک لحظه غفلت کنیم و بعد…

بووم… همه چی میره رو هوا.. قرار نیست همه چی با آتیش سوزی نابود بشه.

کافی دو تا دستگاه یک هفته از کار بیفته و توی تولید وقفه ایجاد بشه، یعنی میلیار ها ضرر مالی و اعتباری به کارخونه و برندش.. بازار رقابت خیلی بی رحمه.

 

خیره به چهره درهمش به زحمت میگم..

_اینجا روهم؟!

کلافه گوشی رو که باز به لرزش افتاده رو خاموش میکنه.

_خدا بخیر گذروند وگرنه آره خرابکاری داشتیم اونم وقتی من و هامرز هردو سرگرم کارخونه مازندران بودیم.

خوشبختانه امیر حواسش جمع بوده و به موقع همه چی رو راست و ریست کرده.

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 79

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان شب نشینی پنجره های عاشق

خلاصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: شب نشینی حکایت دختری به نام سایه ست که از دانشگاه اخراج شده و از اون جایی که سابقه بدش فرصت انجام خیلی…
رمان کامل

دانلود رمان زیتون

خلاصه : داستان باده من از شروع در نقطه پایانی آغاز میشه از همون جایی که باده برای زن بودن ، نفس کشیدن ،…
رمان کامل

🦋🦋 رمان درخواستی 🦋🦋

    🔴دوستان رمان های درخواستی خودتون رو اینجا کامنت کنید،تونستم پیدا کنم تو سایت میزارم و کسانی که عضو کانال تلگرامم هستن  لطفا…
رمان کامل

دانلود رمان دیازپام

خلاصه:   ارسلان افشار مرد جدی و مغروری که به اجبار راضی به ازواج با آتوسا میشه و آتوسا هخامنش دختر ۲۰ ساله ای…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x