رمان ماهرو پارت 111

4.2
(108)

 

 

یه پیام تو واتساپ واسم اومده بود.

وارد واتساپ شدم.

با دیدن فیلمی که تو واتساپ فرشته واسه ام فرستاده بود، استرس و فشار همه وجودم و گرفت!

 

 

نه دل باز کردن فیلم و داشتم، نه پاک کردنش!

 

 

دلم می خواست گوشی و بکوبم تو دیوار…

دوباره داشت شوک عصبی بهم وارد میشد!

 

 

سرم و بین دستام گرفتم و جیغ بنفشی کشیدم.

 

 

به ثانیه نرسید در باز شد و فرهاد وارد اتاق شد.

_چیشده ماهرو…

چرا جیغ می کشی دختر ؟!

 

 

عصبی با دردی که عر لحظه بیشتر میشد به گوشیه افتاده جلوم اشاره کردم و گفتم:

_اون…

اون فرشته واسم فیلم…فیلم فرستاده!

نمی دونم…نمی دونم فیلم چیه اما می‌دونم واسه چزوندن  منه…

 

 

با حالت هیستریک تکون می خوردم که فرهاد کنارم نشست و شونه هام و محکم گرفت:

_فکر می کنی فیلم و فرستاده واسه اذیت کردنت؟!

 

 

سری به معنای اره تکون دادم و قطره اشکی از گوشه چشمم چکید.

 

 

فرهاد با انگشت اشاره، قطره اشکم و گرفت و گفت:

_پس اهمیت نده!

پاکش کن و فراموش کن!

اینطوری تو اونو اذیت کن!

 

 

با تعجب بهش نگاه کردم که خودش گوشی و برداشت و جلوم پی وی فرشته رو پاک کرد.

 

 

_اها…

ببین تموم شد رفت.

حالا فرشته عصبی میشه و میسوزه که تو اصلا بهش اهمیت ندادی و پیامش و ندیدی!

 

 

سرم درد میکرد و زیر دلم تیر می کشید.

_حالم بده…

 

 

فرهاد روی تخت درازم کرد و گفت:

_بگیر یه چند ساعت بدون فکر کردن به چیزی بخواب…

حالت بهتر میشه…

اما به هیچ چیزی فک نکن!

 

 

چشمام و بستم و اون پتو رو روم مرتب کرد.

_اها…

آفرین دختر خوب!

منم میرم بیرون راحت بخوابی…

 

 

 

می گفت به چیزی فکر نکنم.

اما مگه میشد ؟!

چطور می تونستم به زندگی خراب شده ام فکر نکنم؟!

 

 

اه عمیقی کشیدم و چیزی نگفتم.

کمی بعد چراغ خاموش شد و صدای بهم خوردن در،خبر از رفتن فرهاد می داد.

 

 

دردم کمتر نشده بود.

چشمام و باز نکردم و اونقدر تو همون حالت موندم که بالاخره نمی دونم چند ساعت بعد بود که گیج شدم و به خواب فرو رفتم….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 108

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان نمک گیر

    خلاصه رمان : شاید رویا…رویایی که باید به واقعیت می پیوست.‌‌…دیگر هیچ از دنیا نمی خواست…همین…!همین که یک دستش توی حلقه ی…
رمان کامل

دانلود رمان چشم زخم

خلاصه:   نه دنیا بیمارستانه، نه آدم ها دکتر . کسی نمیخواد خودش رو درگیر مشکلات یه آدم بیمار کنه . آدم ها دنبال…
رمان کامل

دانلود رمان جهنم بی همتا

    خلاصه: حافظ دشمن مهری است،بینشان تنفری عمیق از گذشته ریشه کرده!! حالا نبات ،دختر ساده دل مهری و مجلس خواستگاریش زمان مناسبی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x