رمان آهو نیما پارت 156

4.8
(11)

 

 

 

 

وارفته نگاهش کردم.

می خواست روی صورتم اسید بپاشد؟!

به خودم که نمی توانستم دروغ بگویم…

ترسیدم.

بعید نبود که حامد حالا بخواهد اسید روی صورتم بپاشد.

مرا به بیرون شهر بکشاند و جانم را بخواهد بگیرد!

 

از فکرهایی که به سرم هجوم می آورد، ترسیده قدمی به عقب برداشتم

و دستی به صورتم کشیدم.

حامد با وقاحت خندید!

– نترس…

دستان خالی اش را نشانم داد.

– الان که چیزی دستم نیست!

نمی دانستم با چه زبانی از او بخواهم بگوید امید کجاست، پس سکوت

کردم تا خودش شروع به حرف زدن کند.

– نیما بدتر از من از دستت شاکی بود! نمی دونم خودش چه نقشه ای تو

سرش داشت… یعنی هیچوقت نگفت، اما هر چی که بود، اون هم اطراف

شرکت و خونه ت می پلکید! نیما وقتی حرف های من رو شنید، گفت

 

بهتره دست رو نقطه ضعفت بذاریم! قرار شد امید رو بدزدیم، اما خب…

شیوا، دخترخاله ی نیما بدجور موی دماغ شده بود!

خندید.

خنده ای که به شدت چندش آور بود.

– هرچند که نیما از شیوا چندان خوشش نمیومد، اما خب من بدم نمیومد یه فیضی ازش ببرم!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.8 / 5. شمارش آرا 11

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان شاه_بی_دل

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چکیده ای از رمان : ریما دختری که با هزار آرزو با ماهوری که دیوانه وار دوستش داره، ازدواج می کنه.…
رمان کامل

دانلود رمان ویدیا

خلاصه: ویدیا دختری بود که که با یک خانزاده ازدواج میکنه و طبق رسوم باید دستمال بکارت داشته باشه ولی ویدیا شب عروسی اش…
رمان کامل

دانلود رمان پدر خوب

خلاصه: دختری هم نسل من و تو در مسیر زندگی یکنواختش حرکت میکنه ، منتظر یک حادثه ی عجیب الوقوع نیست ، اما از…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x