رمان آهو نیما پارت 220

 

امید به زور خندید.
– باشه… سری بعد با هم میریم!
ابروهایم بالا پرید.
– سری بعد؟!
– آره!
– سری بعد میفته به چند ماه بعد!
امید با ناراحتی نگاهم کرد.
– نه خب… اگه تو بخوای، زودتر میریم!
لبخند زدم.
– همین بار بریم پس!
امید نفسش را آه مانند بیرون فرستاد.
– آهو جان! عزیزم…
حرفش را قطع کردم.
– من فقط می خوام بیام تهران!
به چشمانم خیره شد.
– باور کن من فقط می خوام تو تهران به شرکت سر بزنم!
– باور می کنم!
نگاه امید امیدوار شد.
– این سفر میشه گفت کاریه! مثل همیشه! برات چندان جالب نیست!
با حرص خندیدم.
– چرا می خندی آهو؟!
– یه بار چیزهایی رو که گفتی برای خودت یادآوری کن، حتما متوجه میشی!

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 40

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل

  خلاصه: بوی خون میومد. نگاه ترسیدم رو چرخوندم به دور و برم. چشمای اونم ترسیده بود. عرق از روی پیشونیش سر خورد اشک های

  خلاصه: مدت‌ها بعد از غیبتت که اسمی از تو به میان آمد دنبال واژه‌ای گشتم تا حالم را توصیف کنم… هیچ کلمه‌ای نتوانست چون

  خلاصه: رَسام جدیری بزرگ طایفۀ جَدیری‌هاس… چی میشه که اون از اهواز به تهران میاد و مسیر زندگیش گره می‌خوره به دختر هفده سالۀ

خلاصه: مهندس آرمیتا آرمند دختری خودساخته است که شرکت بزرگ مهر که ارائه دهنده ی تجهیزات پزشکی هست و مدیریت میکنه … افکار خاصی داره

    خلاصه رمان هیلیر : وسطِ وسطِ جهنمم! خودِ خودِ برزخم! آتیشم! شعله ام! مرگم! کجاست؟ کو ناجی؟ کو حامی؟ کو شفادهنده؟ اینا همش

ژانر:عاشقانه -اربابی -انتقامی – درام   خلاصه داستان درمورد رها دختری شر و شیطون با گذشته ای نامعلوم و شهرام پسری از جنس غرور که

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
جدیدترین پست های سایت
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x