رمان آهو و نیما پارت 163

4.1
(121)

 

 

 

هرچند که زیاد هم مطمئن نبودم!

با وجود سرعت زیاد آمبولانس ها و شلوغی خیابان ها نمی توانستم پشت سرشان رانندگی کنم. در نهایت هم دیرتر از آمبولانس ها به بیمارستان رسیدم.

امید و شیوا را به بخش اورژانس منتقل کرده بودند و در جواب سؤالات من تنها گفتند منتظر بمانم.

تنها بودن در آن شرایط واقعا سخت بود!

من در زندگی ام تنها امید و مادرش را داشتم… هر اتفاقی ممکن بود برای امید بیفتد و من جرات نداشتم به مادرش خبر دهم.

پدر و مادر خودم هم که قیدم را زده بودند و بدون شک حتی اگه بهشان زنگ می زدم، نمی آمدند.

هنوز خبری از وضعیت امید و شیوا نداده بودند که سروکله ی مهری خانوم و پدر و مادر شیوا پیدا شد.

آشتفگی از سر و روی پدر شیوا می بارید… مادرش هم که گریه می کرد… اما مهری خانوم خیلی عادی بود، اما همین که نگاهش به من افتاد، وسط بیمارستان شروع به داد و فریاد کرد.

– تو اینجا چیکار می کنی دختره ی بی حیا؟!

یاد روزی افتادم که آوا فوت کرده بود…

آن موقع هم مهری خانوم “بی حیا” خطابم کرده بود!

آن موقع هم نگاه همه در بیمارستان به رویم چرخیده بود!

– می دونستم! می دونستم که همه چیز زیر سر تو بوده! دختره ی…

قبل از آنکه مهری خانوم برچسب دیگری بهم بچسباند، پرستاری بهش اعتراض کرد.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 121

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان کافه آگات

خلاصه: زندگی کیارش کامیاب به دنبال حرکت انتقام جویانه ی هومن، سرایدار ویلای پدرش با زندگی هانیه، خواهر هومن گره می خوره.
رمان کامل

دانلود رمان کاریزما

    خلاصه: همیشه که نباید پورشه یا فراری باشد؛ گاهی حتی یک تاکسی زنگ زده هم رخش آرزوهای دل دخترک می‌شود. داستانی که…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x