رمان ازکفر من تا دین تو 346

4.2
(81)

 

 

بیشتر از یک ساعت طول میکشه تا برسن و من از همون لحظه قطع گوشی، رو به میز غذاخوری منتظر و فکری خیره نشستم.

_آقا؟! اومدن..

_خودم فهمیدم.. کارتو بکن.

 

با سروصدای سگا جلوی پله ها و یادآوری قیافه و واکنش سامانتا با هر بار دیدنشون باعث میشه دلم بخواد بلند بشم و همین امشب ردشون کنم برن..

اما حتی با وارد شدنشون همچنان نشستم و قیافه های خسته و بی حالشون و تماشا میکنم.

_اوه عجب استقبالی!؟… ترو خدا زحمت نکش عزیزم بلند نشو تخمات سرد میشه..

_شعورت همینقدر میرسه..

 

ازم رد میشه و مستقیم میره طرف سرویس بهداشتی اما قبلش سر شونم میکوبه و تیکه اشو میندازه..

_نه به اون دست و پا زدنت پشت گوشی آی وردار بیارش مریض میشه و فلان و بیسار… نه اینجور تمرگیدنت سر جات..

_خفه شو سروش… امروز بیشتر از کوپنت حرف زدی.

 

بی حوصله با شصتش لایکی نشونم داده و پشت میکنه بهم..

ایستاده دست به جیب جلو اومدنش و نظاره میکنم.. با قیافه بی حال و تن سستی که به زور قدم هاش و ثابت نگه میداره هر لحظه امکان داره کف سالن پخش بشه.. کفری از لجباز بودنش نفسی گرفته و جلو میرم.

_سلام پسرم..

 

سری براش تکون میدن اما شاکی نگاهش میکنم.

_یه چیز شیرین براش بیارین تا دوباره گذرمون به بیمارستان و عطر دل انگیزش نکشیده.

دستم دور بازوش و قاب میگیره و این بدن ضعیف و لاغر همون دختری نیست که وقتی برای اولین بار توی عمارت داخل استخر دیدمش هوش از سرم پروند.

 

چیزی جز سکوت عایدم نمیشه و چرا دلم برای کل کل باهاش تنگ شده!

کو اون زبون سه متری که در هر وقت و مکانی بی توجه به سِمت و مقامی که داشتم منو بی جواب نمیزاشت.؟

میخواد مستقیم بره طرف اتاق که نگهش میدارم و با یه چرخش میکشونمش طرف سروس بهداشتی..

_ولم کن.. داری دستم و میکنی..

 

مقاومتش اثری نداره…

_حرف نباشه… فعلا دست و روت و آب بزن تا یکم ورم این چشمات بخوابه.. لباسای خاکیتم بعد شام عوض میکنی.

تو چرا تعادل نداری آخه زن!.. یا صُمٌ بُکم، خشک و خالی زل میزنه یکجا.. یا شیر فلکه رو باز میکنی و واشرت شل میشه.

 

 

 

هامرز 😤

سامانتا 😭

خاتون☹️

سروش 😏

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 81

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان سالاد سزار

خلاصه: عسل دختر پرشروشوری و جسوری که با دوستش طرح دوستی با پسرهای پولدار میریزه و خرجشو در میاره….   عسل دوست بچه مثبتی…
رمان کامل

دانلود رمان آدمکش

    ♥️خلاصه‌: ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون…
رمان کامل

دانلود رمان فودوشین

  خلاصه: آرامش بدلیل اینکه در کودکی مورد آزار و تعرض برادرش قرار گرفته در خانه‌ای مستقل، دور از خانواده با خواهرش زندگی می‌کند.…
رمان کامل

دانلود رمان پشتم باش

  خلاصه: داستان دختری بنام نهال که خانواده اش به طرز مشکوکی به قتل میرسند. تنها فردی که میتواند به این دختر کمک کند،…
رمان کامل

دانلود رمان قلب دیوار

    خلاصه: پری که در آستانه ۳۲سالگی در یک رابطه‌ی بی‌ سروته و عشقی ده ساله گرفتار شده، تصمیم می‌گیرد تغییری در زندگیش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x