رمان از کفر من تا دین تو پارت 317

4.4
(91)

و تکرار جمله ی اول برای بار آخر باعث میشه سختتر و خنثی تر از هر وقتی دوباره لب بزنم..
_دوسش داری؟
_عذاب آوره..

گنگ نگاهش میکنم که چشم هاش و روهم گذاشته و مأیوس ادامه میده..
_دوست داشتن عذاب آوره مخصوصا اگر طرفت و درست انتخاب نکرده باشی.

نفس کوتاهی میکشه که نفس تو سینم پیچ میخوره و کاش چشم های لعنتیش و باز نکنه تا غمش منو نخوره.
_یه روز یکی بهم یه چیزی گفت، بیشتر شبیه نفرین بود و عجیب گیرا شد.. خواستن اونی که نمیخوادت.

انگشت ها رو مشت میکنم تا این تن ظریف و که جلوم قد علم کرده رو انقدر فشار ندم که له بشه یا انقدر تکونش ندم که حتی اسم خودشم از کله اش بپره چه برسه به مرثیه سرایی برای اون نخاله ای که حتی عرضه نداره برای دختری که اینجور جرات میکنه جلوی روی من سنگشو به سینه میزنه، سینه سپر کنه و با چنگ و دندون از دست من درش نیاره.
_خیلی بی لیاقته..

این صدایی که از حرص کلفت و نسیه از بین دندون های فشرده شده بیرون میاد مال منه..!؟
لبخند بی رنگش زودتر از تیله چشم هاش خودنمایی میکنه..
_شاید.. اما به شدت زیباست..
چین ابروهام و چندشم از مردی به شدت زیبا.. پوزخندم برای فرصت دوباره کوبیدن اون بی لیاقت..
_دیگه بدتر.. مرد زیبا!؟ مثل فحش میمونه..

اینبار حالت مایوس و ناراحتش پر میکشه و برقی توی چشم های تاریک و افسونگرش میشینه..
_بگم جذابه! خوش تیپه..؟ مردونه ست! جنتلمنه..؟ رو فرم و غیرتی..! اینا بهتره؟

منو دست انداخته بود! با اینکه بی انصافی بود و کیان هم جذابیت های خودش و داشت اما بازم زیادی بهش پروبال میداد..
_فکر نمیکنی زیادی از چشمات کار کشیدی یا اونقدر عاشقی که مغزت هنگ کرده.. اونی که من پایین دیدم هیچ مدله به جمله هات نمی‌خوره.
نگاهش دوری روی صورتم میزنه..
_چشم ها را باید شست جور دیگه باید دید..
_اینم چرته..

اینبار قهقهه کوتاهی میزنه و من محو صدا و حرکت لب هاش خیره به صورتش و اگه ببوسمش اونم تو اوج فراق یار باعث میشه آدم کثیفی باشم؟
_معشوق و باید از چشم عاشق دید.. تو زیادی از چشم من دیدن ضمختی..
دست های هجرت کشیده ام دور کمر باریکش حلقه میشه و…
_گور بابای عشق و عاشقی ..

 

بعضی وقتا مردا خیلی اسکل می‌شن 😞😂

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 91

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان عسل تلخ

خلاصه: شرح حال زنی است که پس از ازدواجی ناموفق براثر سهلانگاری به زندان میافتد و از تنها فرزند خود دور میماند. او وقتی…
رمان کامل

دانلود رمان ماهی

خلاصه: یک شرط‌بندی ساده، باعث دوستی ماهی دانشجوی شیطون و پرانرژی با اتابک دانشجوی زرنگ و پولدار دانشگاه شیراز می‌شود. بعد از فارغ التحصیلی…
رمان کامل

دانلود رمان آدمکش

    ♥️خلاصه‌: ساینا فتاح، بعد از مرگ‌ مشکوک پدرش و پیدا نشدن مجرم توسط پلیس، به بهانه‌ی خارج درس خوندن از خونه بیرون…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
4 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
2 ماه قبل

چه خبره الان سامانتا این توصیفات رو در مورد کیان گفت یا هامرز؟

یاس ابی
پاسخ به  خواننده رمان
2 ماه قبل

دقت نکردی داره به خود خنگش میگه 😂

خواننده رمان
پاسخ به  یاس ابی
2 ماه قبل

تعجب کردم جلو هامرز از مردی که ازش فرار کرده حرف بزنه

Batool
2 ماه قبل

خاک تو سرت هامرز تو که اینقدر خنگ نبودیی🤕😅😅 حالا چی میشه همین امشب حرف دلشونو بهم بزنن از علاقه ی همدیگه بگن ومجلسو ختم بخیر بکنن ومارو راحت کنن 😮‍💨🤧

دسته‌ها

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x