۱ دیدگاه

رمان از کفر من تا دین تو پارت 342

5
(8)

 

 

شش قدم به جلو، میخورم به پنجره.. نگاهی به بیرون و ماه کامل روی  محوطه رو پوشش داده.

دوباره چرخشی به پشت و راه اومده رو برمیگردم ده قدم دیگه به جلو و حالا میخورم به لبه ی تخت..

چشمام خسته و عضلاتم گرفته ست. اما کو خواب و ذره ای احساس آرامش روی این تخت به ظاهر راحت !؟

 

کلافه شده بلاخره طاقتم طاق میشه.. خیلی بی عرضه ای هامرز… اینبار مسیر پاها رو میبرم طرف در اتاق و میزنم بیرون.

حوصله آسانسور و ندارم پله هارو دوتا یکی کرده خودم و دم در اولین اتاق پیدا میکنم.

 

خب حالا چی!؟.. مردد کمی صبر میکنم و ببین کارم به کجا کشیده که برای رفتن توی اتاق خونه خودم مستاصلم!

تقریبا نیمه شبه و حتی سگا هم تو لونه شون خوابیدن.. دستگیره رو فشار داده در و آهسته باز میکنم و بدون هیچ صدای اضافه ای داخل میرم.

 

نور ماه و آباژور کنار تخت میگه حجمی از یک آدم توی تخت دراز کشیده.. خب به نظر حداقل یکیمون خوابش برده.

کنار تخت می ایستم و دو دوتا چهارتام به جوابی جز کنار زدن ملافه و چهار دست و پا خزیدن روی تخت و کنار دخترک نمیرسه.

از اونجایی که یکم ابعاد با مقیاس دونفر نمیخونه دست میندازم زیر تنش تا بتونم بازوم و رد کنم.

 

بیدار میشه و حداقل تا هوشیاری کامل چند لحظه زمان میبره و تا اون موقع من جاگیر شدم.

_کیه..! چیه..؟

_هیش… بخواب چیزی نیست.

_تو.؟.. داری چیکار میکنی!

 

هنوز ویندوزش بالا نیومده..

_بخواب صبح حرف می‌زنیم..

نگاه ناخوانایی که زیر نور ضعیف اتاق روم ثابت میشه..! اما با فشاری که به بازوش وارد میکنم مخالفت نمیکنه و سرش روی سینم میشینه و حالا با بودنش توی بغلم انگار آخرین تکه پازل هم سر جاش قرار گرفته و چشم ها وتنم کم کم به یاد میارن خمار و خسته خودشون و رها کنن.

 

سر توی موهاش فرو میبرم و نفس میگیرم..خودش و منقبض میکنه و دستم شروع به ماساژ سر شونه و کمرش میکنه تا جایی که به نظر خوابم میبره و به عالم بی خبری فرو میرم.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 8

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان دژخیم

  خلاصه رمان: عشقی از جنس خون! روایت پسری به نام سیاوش، که با امضای یه قرارداد، ناخواسته وارد یه فرقه‌ی دارک و ممنوعه…
رمان کامل

دانلود رمان کنعان

خلاصه : داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
3 ساعت قبل

سلام قاصدک جان تکراری بود 😔

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x