خنده ام میگیره..
_قلچماق چرا؟
شونه ای بالا میندازه و بی تفاوت میگه..
_قد و هیکلش گنده ست.
متعجب از تفسیر کلمه اش میگم..
_همشون گنده ان.. منظورت کدوم یکی!؟
_نه اونی که وسط راه میرفت، شوهرت دیگه..
ابرو درهم میکشم و شیر آب و میبندم.
گوشه ی شالم و بالا میندازم و میرم طرف در..
_چیه ناراحت شدی؟ ازش میترسی!.. ما زنا همیشه تو سری خور و بدبخت بودیم. البته تو حق داریا منکه با یه ریقو مفنگی دارم سر میکنم به خاطر بی جا و مکانی و بی پولی جرات ندارم جیک بزنم حالا توکه طرف با این همه بادیگارد و دبدبه و کبکبه نمیشه گفت بالای چشمت ابروی.. در جا مثل الان شل و پلت کرده.
برمیگردم طرفش و زل میزنم تو صورتش… ابروهای کوتاه و تتو کرده، پوستی دو درجه تیره تر از خودم و…
سرو وضعش معمولی بود و جلب توجه نمیکرد..
دست به کمر میشه..
_چیه!.. شناختی؟
_آره…
پوفی کشیده و پوزخندی میزنه..
_چشمات روشن آبجی.. انگار جدا از دستت مخت هم تاب برداشته.. نگفتی چه جوری کتک خوردی!
گوشیم و از جیب شلوارم بیرون میکشم و شماره هامرز و میگیرم و در همون حین میگم..
_میتونی بیای دم سرویس؟
صدای هل کرده و متعجبش توی دستشویی کوچیک اکو میشه و صورت زن توهم میره.
_چی شده؟
_یه لحظه بیا ..
_اومدم..
زن که تا حالا طلبکار ایستاده و نگاهم میکرد به طرفم حرکت میکنه و با عصبانیت میگه..
_زنیکه دیوونه خودش از شوهرش بدتره.. مرده حق داشته شل و پلت منه.
از کنارم رد شده و قصد بیرون رفتن میکنه با یک دست راهش و سد من میکنم.
_صبر کن شوهرم بیاد.
دستم و پس میزنه..
_مال خودت من تحفه تو رو میخوام چیکار کنم!. چی بهشم برخورده که گفتم مرده زده.
مقاومتش برای بیرون رفتن زیادتر میشه و نه زورم بهش میرسه نه دلم میخواد باهاش درگیر بشم.
قبل خارج شدن نگاه بدی بهم میندازه و منم پشت سرش بیرون میرم که هامرز و دو متری در ورووی در حال اومدن میبینم.
سرعت قدم های زن بیشتر شده و می ایستم به نگاه کردنش و هامرز کنارم ایست میکنه.
_چی شده! اون کی بود؟!
زن با همون سرعت از در اصلی رستوران هم بیرون میزنه و در لحظه آخر نگاهش روی هر دو نفرمون میشینه و پوزخندی روی لب هاش.
چه عجب…سامانتا یه کم عقلشو به کار انداخت😒