رمان شالوده عشق پارت 333

4.2
(99)

 

 

حرصی پیاله‌اش را برداشتم و همانطور که از ظرف خوش آب و رنگ سرخابی‌ام در پیاله سالاد می‌ریختم، تمام سعیم این بود که دندان هایم از فشار زیادی که به آن ها وارد می‌کردم نشکنند!

 

 

-خب چی شد نصیرخان؟ مارو عروسیت دعوت می‌کنی یا نه؟!

 

 

نصیر معذب نگاهی به من کرد.

لبخندی به رویش پاشیدم تا نشانش دهم قطعاً هر جور که بخواد می‌تواند برای مهمان های عروسی‌اش تصمیم بگیرد اما خدایم شاهد بود که خون خونم را می‌خورد!

 

 

نصیر خوشحال از لبخندم سریع گفت:

 

-قدم رو چشم ما می‌ذارید، خوشحال میشم تشریف بیارید.

 

 

امیر همانطور که لیوان آب را به لب هایش می‌چسباند لب زد:

 

-حتماً میام ستون خیالت جمع… هر چی هم کم و کسر داشتی به خودم بگو.

 

 

و اینگونه دوباره سر صحبت را با کبوترهای عاشق باز کرد و من همانطور که به پشتی صندلی‌ام تکیه داده بودم، سعی داشتم به اینکه احتمالاً رادان هم برای عروسی خواهد آمد و این دو درنده‌ی وحشی باز با هم رو به رو خواهند شد، فکر نکنم!

 

 

و همچنین به اینکه این دعوت شدن به معنای آن بود که امیرخان کم کم دو روز دیگر هم اینجا می‌ماند و چقدر مقاومت و آرام ماندن در مقابلش سخت میشد هم هیچ جوره فکر نکنم!

 

 

خدایا… از هر نظر به این جریان نگاه می‌کردی افتضاح به نظر می‌رسید اما قلب لعنتی‌ام بی‌نهایت شاد شده بود!

 

 

 

 

 

 

 

بوی خوش چمن های باران زده و درختانی که بخاطر قطرات باران تروتازه‌تر از همیشه به نظر می‌رسیدند، زیادی فضا را دلنشین کرده بود و هر کار می‌کردم نمی‌توانستم مقابل نفس های عمیق و پشت سرهمم را بگیرم.

 

 

و خوش‌تر از بوی طبیعت دیدن تصویر عجیب اما زیادی دوست داشتنی مقابلم بود!

 

دیدن امیرخان که صمیمانه در حال کمک کردن به نصیر و دوستانش بود تا محوطه‌ی کوچک باغ را برای جشن عروسی ساده و خودمانی‌ امشب حاضر کنند.

 

 

این همه خاکی بودنش، عادی رفتار کردنش، نداشتن خشونت همیشگی‌اش، چیزی بود که من روزگاری حتی نمی‌توانستم رویایش را ببینم اما آرزویش را داشتم!

 

 

با آنکه می‌دانستم قلب خوبی دارد اما همیشه آنقدر مغرور و غیرقابل نفوذ بود که این حالتش زیادی عجیب به نظر می‌رسید.

 

 

لبخند تلخی روی لب هایم نشست.

 

چرا همیشه اینگونه بود؟!

 

چرا ما انسان ها حتماً باید از دست می‌دادیم تا ارزش چیزی یا کسی را بفهمیم؟!

 

حتی ماشینش را هم به نصیر داده بود تا گل بزند و از صبح هم چنان خودمانی در حال کمک کردن برای مقدمات جشن بود که انگار داشت برای عروسی برادرش آماده میشد!

 

 

نگاهی به چهره ی شادابش انداختم و چه کسی می‌دانست؟

 

شاید واقعاً هم در ذهنش همچین چیزی بود!

به هر حال آبان با مرگش حسرت های زیادی را برای خانواده‌ی خانی اللخصوص برای امیرخان به جا گذاشته بود!

 

 

#شالوده‌عشق

 

 

 

نمی‌دانم چه گفت که ناگهان همه‌ی مردهای دور و اطرافش زیرخنده زدند و نصیر سرخ شده سر پایین انداخت.

 

 

-خانوم… خانوم جان… شمیم خانومم؟!

 

 

با صدا زدن ممتدد گلی از فکر بیرون آمدم و صاف ایستادم.

 

 

نگاهش شیطان شده و مشخص بود که متوجه غرق بودنم شده اما خدا را شکر چیزی نگفت و تنها تلفن خانه را به سمتم گرفت.

 

 

-آقا رادانن مثل اینکه زنگ زدن به گوشیتون جواب ندادین.

 

 

-گوشیم تو اتاقه… مرسی عزیزم.

 

 

تلفن مشکی رنگ خانه را از دست گلی گرفته و به گوشم چسباندم.

 

 

-عزیزدلم حالت چطوره؟

 

 

صدای گرمش قلبم را آرام می‌کرد.

 

 

 

آرام گفتم:

 

 

-خوبم… تو چطوری داداش؟

 

 

نفس عمیقی که بخاطر داداش گفتنم کشید را شنیدم و سپس صدای پر لذت و بم شده‌اش!

 

 

-صداتو شنیدم بهتر شدم فداتشم… حالت خوبه دیگه مگه نه؟ راحتی؟ کم و کسری ای چیزی نداری؟!

 

 

 

 

***

بچه ها رمان شالوده عشق،مرواریدی درصدف،ازکفر من تا دین تو،  رمان پروانه ام ،هیلیر،بیگانه،همه اینها فایلشون تو سایت موجوده ،اگه دوس دارین زودتر تموم شه میتونین اشتراک بگیرین

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 99

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان بر من بتاب

خلاصه:   خورشید و غیاث ( پسر همسایه) باهم دوست معمولی هستند! اما خانواده دختر خیلی سخت گیرند و خورشید بدون اطلاع خانواده اش…
رمان کامل

🦋🦋 رمان درخواستی 🦋🦋

    🔴دوستان رمان های درخواستی خودتون رو اینجا کامنت کنید،تونستم پیدا کنم تو سایت میزارم و کسانی که عضو کانال تلگرامم هستن  لطفا…
رمان کامل

دانلود رمان انار

خلاصه : خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به…
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x