رمان شالوده عشق پارت 337

4
(90)

 

 

-ما روزهای زیادی برای هم بودیم اما روزهایی که برات خندیدمو خیلی کم یادم میاد!

-شمیم…

-معمولاً آدم ها ازدواج می‌کنن تا وصالشون کاملتر بشه اما ازدواج برای ما همه چیزو از بین برد و برخلاف تو من حتی اگه بمیرمم حاضر نیستم دوباره تو همچین جایگاهی قرار بگیرم!

با سر به گلیِ لباس عروس پوش اشاره کردم.

-ما عشق بچگیمون رو عشق معصومی که بینمون بودرو با اون ازدواج مسخره و پنهونی که تو شبیه یه جام طلایی نشونم دادی و من احمقانه و چشم بسته قبولش کردم، چال کردیم! یه اشتباه بد بود. یه اشتباه جهنمی و حال به‌هم‌زن!

دوباره نگاهش کردم تا تاثیر حرفم را ببینم اما برقی که ناگهان در چشمانش روشن شد، شانه هایم را پراند.

این چندمین باری بود که در این دو سه روز او را به این شکل می‌دیدم!

-چرا اینجوری شدی تو… تو بغض داری امیرخان؟!

از سوال بی‌ربطم جا خورد و به خود آمد.

تند سر تکان داد.

-نه چه بغضی این…

-حتی صداتم گرفته!

 

 

اخم هایش درهم رفت.

لعنتی من در تمام عمر خیلی سخت ناراحتی این مرد را دیده بودم و همچین حالتی در نود و نه درصد واقع از او دیده نمیشد!

همه او را با خشم های اساطیری‌اش می‌شناختند.
اما حال میشد گفت که زندگی با سیلی های پشت سر همش بدجوری تغییرش داده است!

-نه بغض ندارم فقط مریض شدم.

-چی؟!

چشمانش سرخِ سرخ بود وقتی که گفت:

-از وقتی رفتی یه مدته زیاد اینجوری میشم. انگار رگ های سرم دارن کشیده میشن و بعدش چشمام سرخ میشه. شاهینم اوایل حرف تو رو میزد اما اون مرتیکه فقط یه بچه دماغوئه که مدرکشو از تو تخم مرغ شانسی پیدا کرده. فکر کنم باید برم از سرم عکس بگیرم تا مشخص شه دقیقاً چه کوفتی گرفتم.

پوزخند روی لب هایم نشست.

و قطعاً حتی اگر زندگی یک نفر را می‌کوبید و از نو می‌ساخت باز هم جوهره‌ی وجود تغییری نمی‌کرد!

مردِ مقابلم آنقدر مغرور بود که حتی خودش هم قبول نمی‌کرد ناراحت است و بغضش را به یک بیماری ناشناخته ربط می‌داد!

_♡_♡_♡_
شمیم حتماً باید به رو بچه‌م می‌اورد😞💔

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 90

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان شاه_بی_دل

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چکیده ای از رمان : ریما دختری که با هزار آرزو با ماهوری که دیوانه وار دوستش داره، ازدواج می کنه.…
رمان کامل

دانلود رمان ماهرخ

خلاصه رمان:   در مورد زندگی یک دختر روستایی در دهات. بین سالهای ۱۳۰۰تا ۱۳۵۰٫یک عاشقانه ی معمولی اما واقعی در اون روایت میشه…
رمان کامل

دانلود رمان نمک گیر

    خلاصه رمان : شاید رویا…رویایی که باید به واقعیت می پیوست.‌‌…دیگر هیچ از دنیا نمی خواست…همین…!همین که یک دستش توی حلقه ی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Batool
4 ماه قبل

کاشکی شمیم یه فرصت به امیرخان بده که جبران کنه

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x