رمان شالوده عشق پارت 350

4.1
(53)

 

 

گندم بلند گریه می‌کرد. سوما خانوم فریاد آرام باشید سر می‌داد و رادان تمام سعیش را می‌کرد تا خیلی هم خودش را داماد افسار گسیخته‌ای نشان ندهد اما هراز گاهی کرمش را می‌ریخت و امیر را عصبانی‌تر می‌کرد.

و من مانند همیشه وسط مانده و حیران و وارفته به آدم های زندگی‌ام که نه شاید بهتر بود می‌گفتم به وحشی های جنگلی‌ام نگاه می‌کردم.

امیرخان دست دراز کرد تا گندم را طرف خود بکشد اما قبل آنکه بتواند آرنج دخترک را لمس کند، گندم دوان دوان به سمت رادان رفت و وقتی پشتش پناه گرفت، خشک شدن کامل امیر را به وضوح دیدم.

چنان وارفته به خواهرش نگاه می‌کرد که انگار او آخرین دانه‌ی امید به زندگی‌اش را هم از او گرفته!

نمی‌دانم همچین چیزی حقش بود یا نه…
امیر تمام زندگی‌اش را صرف این کرده بود که گندم و آذربانو زندگی راحت و خوبی داشته باشند اما تعصب های بیجای خودش باعث شده بود که گندم آسیب ببیند و از طرفی دیگر گندم به بدترین نحو ممکن با او بازی کرده و زندگی همه شان را به گند کشیده بود.

کدامشان محق‌تر بود؟!

دخترک کوچک خطاکار و یا مردی متعصب اما خوش قلب؟!

راست می‌گفتند که قاضی فقط خداست!
حتی منی که سال ها از نزدیک شاهد خطاها و خوبی های هردویشان بودم نمی‌توانستم به درستی در این لحظه قضاوت کنم.

 

 

نمی‌توانستم ولی به هر حال قلب همیشه ترازوی سنگین‌تری داشت!

بی‌اختیار جلو رفتم و بی‌اهمیت به صدا زدن های رادان که می‌گفت:

-بیا اینجا شمیم.

در نیم قدمی‌اش ایستادم.
باید حواسش را از گندم پرت می‌کردم.

-میشه آروم باشی؟

نگاهش را به نگاهم داد.

نمی‌خواستم اما با دلتنگی نگاهش می‌کردم.
درست از روزی که با بی‌رحمی ردش کرده بودم رفته و پشت سرش را هم نگاه نکرده بود.
و فقط خدا می‌دانست که چقدر دلم برایش لَک زده است.

-بخاطر من… می دونی که چقدر از این بحث ها بدم میاد.

سیب آدمش محکم تکان خورد.

سکوت شد.

چنان سکوتی که انگار جز ما دو نفر کسی در این لحظه حضور ندارد.

او را نمی‌دانم اما من در چشم هایش غرق شده بودم که ناگهان با صدای سوما خانوم حباب زیبا و رویایی شکسته شد.

-امیر پسرم دیگه به نظرم این بحثو کش نده. حالا که همو می‌خوان بذار خودشون با هم سنگ هاشونو وا بکنن.

-اما سوما…

-هیچکسو نمی‌تونی تو قفس نگه داری پسر هنوز اینو نفهمیدی؟!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 53

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان خط خورده

  خلاصه: کمند همراه مادر میان سالش زندگی میکنه و از یه نشکل ظاهری رنج میبره که گاهی اوقات باعث گوشه گیریش میشه. با…
رمان کامل

دانلود رمان خدیو ماه

خلاصه :   ″مهتاج نامدار″ نامزد مرد مرموز و ترسناکی به نام ″کیان فرهمند″ با فهمیدن علت مرگ‌ ناگهانی و مشکوک مادرش، قدم در…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x