۳ دیدگاه

رمان شاهرگ پارت 112

4.2
(37)

 

 

سرش گیج می‌رفت و هنوز گردش مهمان‌خانه‌ی شکیباها به دور سرش متوقف نشده با صدای هین بلند نرگس زمین و زمان پیش چشمانش سیاه شد.

-ای وای خدا مرگم بده. این مبل چرا خونیه؟

انگار جریان برق از تنش گذشت .

جوری به پشت سر چرخید که گردنش تقی صدا داد و با دیدن مبل کرم رنگ سر سرای شکیباها که حالا از خون سرخ و کثیف شده بود آه از نهادش بلند شد.

-ای وای…

جلو نرفته کسی با شتاب به سمت دیگری پرتابش کرد.

آنقدر محکم که برای پخش زمین نشدن از تاج مبل دیگری چسبیده بود.

-ببینم…چیه این؟ ای وای خاک بر سرم…

محکم به گونه کوبید و تیز به سمت رعنای رنگ پریده نگاهی انداخت:

-چه غلطی کردی، زنیکه؟ همه خونه زندگیم و به نجاست کشیدی که…

-ببخشید….ببخشید…

دست خودش نبود.

مغز یخ زده‌اش تنها همین کلمه را به زبان الکن و سنگینش مخابره می‌کرد.

-خودم…خودم تمیزش میکنم. شما…شما بیا اینور مامان…

✨ شــــــإﮫرَگــــــ ✨
#پارت_۵۳۵

 

آسیه جوری به سمتش هجوم کشید که چشمانش ناخودآگاه بسته شد.

-تو؟ تو اگه تمیز کن بودی گند نمیزدی به خونه زندگی دسته گل من. اگه…

صدای معین کلام آسیه را نصفه گذاشت.

-بسه مامان! چی شده مگه شلوغش میکنی؟

آسیه با تشر معین انگار که تازه متوجه حضور معین شده باشد، چشمانش گرد شد.

-ای وای …ای وای اصلا یادم رفت معین هم اینجاست.
الهی که خدا مرگت بده زنیکه‌ی بی‌حیا.

نرگس به شکل واضحی صورتش را در هم کشیده بود.

-دلم ب هم خورد به خدا. حالا مگه این تمیز میشه؟ لکه‌ی خون به این راحتی پاک نمیشه که. اونم رو پارچه مبلی‌.

مغز رعنا درون کاسه‌ی سرش ورم کرده و به زُق زُق افتاده بود.

-میشه.میشه من تمیزش میکنم‌ . مثل …مثل روز اول …

-لازم نکرده ! برو گمشو از جلوی چشمم.

خاله خانم پیاز داغش را زیاد کرد.

-والا قباحت داره. چطوری راست راست وایستادی عارت هم نیست. اونم پیش چشم مرد نامحرم. شرم و حیا پیش ما پیشکشت. مثلا برادر شوهر عزبت وایستاده اینجا.

همه ی وجودش داغ شد اما این حرف پریسا بود که انگار تمام ضربان قلب وحشیانه‌اش را به توقف کامل رساند.

-دلم داره بهم میخوره، مامان .
انگار دارم میارم بالا. اصلا همین که بوی خون بلند شد دل و جیگر من پیچید بهم.

✨ شــــــإﮫرَگــــــ ✨
#پارت_۵۳۶

 

دلش می‌خواست همان وسط بنشیند و زار زار گریه کند.
حس می‌کرد روحش خراشیده و نازک شده و دیگر قدرتی برای مهار اشک و احساساتش ندارد.

هنوز جریان شدید خون را به شدت از بین پاهایش حس میکرد‌ و همین اعصابش را بیشتر بهم میریخت‌ .

-لالمونی گرفتی؟ یه پوشک نذاشتی مگه خبر مرگت که ..‌‌..

معین عربده کشید و انگار عربده کشیدنش حتی صدای نفس کشیدن حاضرین را از میان برداشته بود.

-بسه میگم ! بسه!

آسیه زودتر از بقیه خودش را جمع و جور کرد.

-چی بسه؟ ها؟ صدات کلفت شده که بکشیش رو سرت وسط خونه عربده بکشی، بی‌مادر؟
این مبل نجس و من الان چیکار کنم؟

-مبل و چیکار کنی؟ الان من بهت میگم…

لحنش جوری بود که به کسی جرات و اجازه‌ی حرف زدن و سوال پرسیدن بیشتر را نمی‌داد.

-الان میگم بهت…

کلافه بود و این حس کلافگی به رعنا منتقل می‌شد.

-الان میگم چیکارش کنی که قشنگ خیالت راحت شه ازش!

گفت و چون انگار که چیزی که به دنبالش می‌گشت را پیدا نکرد خودش به سمت مبل هجوم برداشت و پایش را بالا آورد و صاف وسط پشتی صندلی کوبید .

-ای خدا من و مرگ بده‌….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 37

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان ماهی

خلاصه: یک شرط‌بندی ساده، باعث دوستی ماهی دانشجوی شیطون و پرانرژی با اتابک دانشجوی زرنگ و پولدار دانشگاه شیراز می‌شود. بعد از فارغ التحصیلی…
رمان کامل

دانلود رمان پدر خوب

خلاصه: دختری هم نسل من و تو در مسیر زندگی یکنواختش حرکت میکنه ، منتظر یک حادثه ی عجیب الوقوع نیست ، اما از…
رمان کامل

دانلود رمان پاکدخت

    خلاصه: عزیزترین فرد زندگی آناهیتا چند میلیارد بدهی بالا آورده و او در صدد پرداخت بدهی‌هاست؛ تا جایی که مجبور به تن…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
3 ساعت قبل

هرچی بدبختیه سر رعنا نازل میشه

یاس ابی
3 ساعت قبل

اوفیش دلم خنک بشکنش تا راحت شن

نازنین مقدم
58 دقیقه قبل

احمقای نفهم بمیرم واسه رعنا آخخخخ کاش عقد میکرد الان سند ازدواج رو میزد تو صورتشون که ادب بشن عقده ای ها….ممنون قاصدک جان

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x