پیام ساواش اینبار بدون مکث رسید
_ چه دردی؟ داروهاتو خوردی؟
لادن لبخند زد
گارسون با احترام گفت
_ پس یک بار سفارشات رو میخونم که اشتباه نشده باشه
لادن تایپ کرد
_ دل درد ، از دیشب شروع شد بهت حرفی نزدم
عمدا اسم دیشب را آورد تا ساواش عذاب وجدان بگیرد
_ کجایی؟
جواب پیامش را نداد
هم بخاطر اینکه کمی نگران تر شود و هم اینکه سفارشات آماده نبود
گارسون از روی صفحه تبلت خواند
_ چهار پرس چلو هشت لیک
دو پرس چلو ماهیچه
یک پرس چلو جوجه کباب فسنجونی
دو پرس جوجه کباب زعفرانی
مهتاب با شیطنت تایید کرد
_ درسته
#part774 مــــــ💄ــــــاتیک
_ مخلفات رو هم میفرمایید؟
عطیه گفت
_ گردوبادمجون پرورده رو من تعریفشو زیاد شنیدم
مسعود ادامه داد
_ از هر کدوم که پیشنهاد سرآشپزه چهارتا بردار بیار ، دمت گرم
گارسون اضافه کرد و لادن پوزخند زد
_ تغذیه یک هفتهاتونو قراره امروز تامین کنید؟!
آرمین خندید
_ ببین هنوزم دیر نشده ، بزنی زیرش حداقل دیگه چندمیلیون بابت صورتحساب نمیفتی
فقط ارائه رو میدی و راحت میشی
لادن پوزخندی زد و رو به گارسون گفت
_ از نوشیدنی هاتونم همه رو بیارید لطفا که اینا سیر بشن!
نوشابه ، دوغ ، دلستر … هرچی دارید
مهتاب با خنده اشاره زد
_ هوی فکر نکن با گشنه طرفیا!
ما فقط داریم بهت درس میدیم که دفعه بعد جوگیر نشی
#part775 مــــــ💄ــــــاتیک
آرمین خندید و عطیه موبایلش را بالا گرفت
_ بچهها ببینید کی امروز نهار مهمونمون کرده
بچه خرخون کلاس!
لادن با لبخند به دوربین خیره شد و آرمین قهقهه زد
_ سگ بگیره جو نگیره!
مهتاب با خنده خودش را جلو کشید و در دوربین بای بای کرد
_ امروز فهمیدیم این رفیقمون علاوه بر اینکه مغز نداره توهمم میزنه
حدس بزنید ما اینجا منتظریم کی بیاد میزمونو حساب کنه!
مسعود جواب داد
_ استاد دانش پژوه!
هر چهار نفر قهقهه زدند و لادن بی توجه به موبایلش نگاه کرد
چهار تماس بی پاسخ از ساواش!
گارسون ها مشغول چیدن میز بودند
عطیه خندید
_ میز کوچیکه!
گارسون با احترام جواب داد
_ برای سفارشات پنج شش نفره
اگر میدونستیم سفارشات بالای ده نفر دارید میز دیگه ای رو پیشنهاد میدادیم
#part776 مــــــ💄ــــــاتیک
گارسون دیگری میزی به میزشان چسباند و بچه ها دوباره خندیدند
هر دو میز پر از غذا ، دسر ، مخلفات و نوشیدنی شد
تا یک ساعت بعد که بچه ها با خنده و مسخره بازی غذا میخوردند لادن سرخوش به پیام های پر از نگرانی ساواش خیره بود
_ کجایی تو؟
_ چرا جواب نمیدی؟
_ خوبی؟ جواب بده لادن
_ مگه دستم بهت نرسه ،چه بلایی سر خودت آوردی؟
_ برام آدرس بفرست بیام
_ جواب بده لعنتی
آرمین با دستمال طلایی رنگ دهانش را پاک کرد و با خنده سر تکان داد
_ رسیدیم به قسمت اصلی و هیجان انگیز!
لادن بی توجه به برای ساواش نوشت
_ بیا کافه رستورانِ نزدیک دانشگاه ، اسمش ملبورنه
ساواش دوباره زنگ زد
جوابش را نداد
دستش را برای گارسون بالا برد و به میز اشاره زد
_ میشه لطفا میز رو کلا تمیز کنید؟
#part777 مــــــ💄ــــــاتیک
مسعود سوت آرامی زد
_ ما غذاهارو میبریما! حیفه این همه گوشت جونِ تو
لادن بی اهمیت سر تکان داد
_ باشه ، بعدش برید داخل بشینید
ساواش حساب کنه ما میریم
شما هم یادتون نره قرارمون چی بود
آرمین پوزخندی زد و خودش را جلو کشید
_ ساواش؟! استاد و میگی؟
دختر تو اسکلی؟
ببین اولش خیلی حال کردیما
هم بخاطر غذا هم سر به سر تو گذاشتن ولی دیگه داره دلم واست میسوزه
مهتاب هم سر تکان داد
_ راست میگه همش منتظر بودم بزنی زیرش!
مریضی چیزی داری؟ چرا توهم میزنی؟
میدونی چقدر اینجا پیادت میکنن؟
به اندازه کل شهریه این ترم هر پنج نفرمون!
عطیه نگران زمزمه کرد
_ شایدم بیشتر!
لادن کلافه پوف کشید
_ برید دیگه
مسعود با خنده بلند شد
_ اوکی پس ما میز اون سمت میشینیم که به اینجا هم دید داشته باشه
#part778 مــــــ💄ــــــاتیک
میز کامل تمیز شد ، بچه ها رفتند و او منتظر ماند
بیست دقیقه بیشتر زمان نبرد که ساواش با اخم وارد رستوران شد و عینک آفتابی اش را از چشم برداشت
با دیدن او عصبی سمتش آمد و انگشتش را روی میز کوبید
آرام غرید
_ برسیم خونه حسابتو میرسم کلهخر
پاشو بجنب
لادن لبخند زد
از گوشه چشم چهره های وارفته و چشم های گشاد شدهی بچه ها را میدید
_ بشین نهار بخوریم بعد میریم
گفتم که نهار مهمون منی!
ساواش بی اعصاب غرید
_ پاشو خونه پیتزا سفارش دادم هزارجور کار دارم
مگه نگفتی حالم بده؟
لادن مظلومانه سر تکان داد
_ بده ، تقصیره کیستاست
ساواش به سادگی باورش شد
_ لعنتی … شنبه میریم دکتر سونوگرافی بنویسه
گفته بود دارو مصرف کنی خوب میشه که
خسته نباشی قاصدک جان خیلی وقته از مرواریدی در صدف پارت ندادی