کمک کرد دخترک لباس بپوشد ، موهایش را سشوار کشید و بعد روی تخت خواباندش
_ من میرم حمام
برات پستهی شور میارم بخور حالتتهوعت کم میشه
لادن آرام بینیاش را بالا کشید
دوست داشت امشب زودتر تمام شود
از این محبتهای تازه جوانه زدهی ساواش فراری بود
_ با پسته خوب نمیشم ساواش ، بهم قرص بده
_ چه قرصی؟
_ په بدونم … قرص خواب ، مسکن ، حالت تهوع
یه چیزی که حالمو بهتر کنه
ساواش سعی کرد بحث را عوض کند
_ الان عاملِ بو که بره حمام ، حالت خوب میشه!
دخترک بی جان خندید
_ لوس نشو
_ یادت نره چه قولی دادی ، قرص بی قرص
_ فردا کنکور دارم ساواش ، اذیتم نکن باید بخوابم
ساواش پتو را تا گردنش بالا کشید و سعی کرد نزدیکش نشود تا حالش دوباره به هم نخورد
_ درسته ، باید بخوابی
فردا روز مهمیه
پس به قرص و دارو فکر نکن
کافیه به چیزای خوب فکر کنی تا خوابت ببره
لادن آرام زمزمه کرد
_ مثلا چی؟
ساواش به چهارچوبِ در تکیه داد و کمرنگ لبخند زد
_ مثلا مارمولک بازیات تو مدرسه
لبهای لادن کمی کش آمد
خوب بود که سعی داشت حال و هوایش را عوض کند اما کاش میرفت
کاش این دمِ آخری دلش را نمیلرزاند!
ساواش سمت در رفت
_ میخواستم مثل فیلما قبل خواب پیشونیتو ببوسم ولی ترسیدم باز عُق بزنی!
لادن آرام پچ زد
_ ساواش؟
ساواش کنار در ایستاد و با جدیت پرسید
_ جانم؟
_ اینطوری نباش…
_ چطوری؟
_ مهربون نباش باهام
ساواش سکوت کرد
لادن بی جان نالید
_ هردو میدونیم داریم به خط پایان میرسیم ، مگه نه؟ آخراشه ساواش
نمیدانست این جمله چطور از دهانش خارج شد
انگار یک هشدار بود
کاش میتوانست فریاد بکشد که بزودی امیر مجبور میشود همه چیز را اعتراف کند پس به رابطهمان دل نبند!
ساواش اما محکم سر تکان داد
_ هیچ خط پایانی نیست ، خونهی دوست پسرت نخوابیدی که از پایانش حرف میزنی
پیشِ شوهرتی
من خط پایانی نمیبینم ، اتفاقا دارم رو خودم کار میکنم تا بعد از کنکورت هر دو همو ببخشیم
تو زنمی ، شاید یه روزی مادرِ بچه هام باشی
اشتباهتو گذاشتم پای بچگیت
لطفا نه به خودت ، نه به من یاداوریش نکن!
لادن تلخ پوزخند زد و سکوت کرد
مادر بچه هایش؟!
چقدر ترسناک و مسخره
ساواش در اتاق را بست و بعد از تمیز کردنِ تخت دوش گرفت
تمام مدت زیر دوش آب به روزهای آینده فکر کرد
لادن چطور قرار بود با جنین کنار بیاید را نمیدانست
به محض خارج شدن از حمام صدای عق زدن هایش را شنید
نگران پوف کشید و با همان حوله سمت سرویس رفت
_ لادن؟
دخترک هق هق کنان نالید
_ حالم بده
_ بپوش بریم درمونگاه
دخترک بی جان از حمام خارج شد
_ چه درمونگاهی؟ بخاطر استرس کنکوره دیگه
*** رمان بعدی پینار
ممنون خسته نباشی