***
آب دهنش را فرو داد و مضطرب به ساختمانِ روبرویش نگاه کرد
ساواش اشاره زد
_ کارت ورود به جلسه ، مداد اضافه ، پاک کن ، پستههات
همه رو آوردی؟
لادن پر از استرس پچ زد
_ حالت تهوع دارم
_ الکی به خودت تلقین نکن ، آمپول زدی صبح
دخترک لب هایش را به هم فشرد تا بغض نکند
ساواش پوف کشید و دستش را از روی فرمان برداشت
_ چی شده باز؟ از اون موقع که زانوی غم بغل گرفته بودی دیر میرسیم
الان که نیم ساعتم زودتر رسیدیم
_ کی صبحِ کنکورش میره درمانگاه؟
_ اونی که بخاطر استرس حالش بد شده! حالا پیاده شو
لادن با استرس پیاده شد
دست هایش یخ زده بود
ساواش با جدیت کوله اش را گرفت و شبیه به پدرهای نگران مقنعهاش را درست کرد
_ من اینجا منتظر میمونم تا برگردی
تا آخر بشین
لادن چشمانش را ریز کرد
_ خوب شد گفتی ، میخواستم ده دقیقهی اول پاسخنامهامو تحویل بدم بیام بیرون
ساواش نگاهِ بدی به مسخره بازیاش انداخت و ادامه داد
_ فکر کن سر جلسه آزمونای سنجشت نشستی
سوالا شبیه به اوناست ، بخاطر استرس فکر نکن متفاوته
دخترک بی اعصاب زمزمه کرد
_ خودم میدونم
_ پس برو ، موفق باشی
دهان باز کرد حرفی بزند که ساواش زودتر غرید
_ خیلاخب ، خودم میدونم موفقی نیاز به گفتنِ من نیست
لادن لبخند گشادی زد و سر تکان داد
_ نچ ، میخواستم بگم مرسی برای آرزوی موفقیتت
_ باورم شد ، حالا برو تو
لادن خندید
انگار سعی داشت با این کارها اضطرابش را پنهان کرده و حواس خودش را پرت کند
جلو رفت و فرز روی پنجههایش بلند شد
آرام گونهی ساواش را بوسید
_ واسه همه چی ممنون!
ساواش ابرو بالا انداخت
_ قدردان شدی!
لادن کج لبخند زد
_ آره! اگر تو نبودی من حتی به کنکورم نمیرسیدم انقدر سر به هوا بودم
ولی ببین … اومدی گند زدی تو زندگیم
منم بخاطر اینکه از شر تو خلاص شم و به خانوادم بفهمونم میتونم خودمو با درس خفه کردم
الانم میرم و مطمئنم رتبهام بدک نمیشه
اینا همهاش بخاطر شماهاست که سعی کردید زمینم بزنید اما من پرواز کردن یاد گرفتم!
ساواش گرفته نگاهش کرد و او ثانیهای بعد خندید
عقب عقب رفت و هم زمان دستش را در هوا تکان داد
_ شوخی کردم! اون جمله آخرو تو یه فیلم دیده بودم ، برگشتم باید بریم دیزی بخوریم. بای بای استاد
ساواش آه کشید
خوب میدانست شوخی نکرده بود!
دخترک خودخواه بود!
او خیانت دیده و حالا کوتاه آمده بود آن هم بخاطر آیندهی لادن و بچهاشان اما شک نداشت لادن عقب نمیکشد