رمان ماهرو پارت 120

4.1
(116)

 

 

 

 

فرهاد خندید و حلقه خوشگل و ظریفی که گرفته بود و تو دستم انداخت.

فرهاد حلقه تو دستم و بوسید و بلند شد.

_ااا باز گریه ؟!

 

 

خندیدم و گفتم:

_خیلی نامردی دقم دادی…

 

 

فرهاد خندید و گفت:

_یکمم ما شما رو اذیت کنیم به کسی بر نمی خوره…

 

 

خنده بلندی کردم و چیزی نگفتم.

اونقدر خوشحال بودم که نمی دونستم چی باید بگم!

_خب… دیگه کم کم بریم…

 

 

جلوتر به راه افتادم و لبخند ریزی هم روی لبام بود.

باورم نمیشد همو بوسیده باشیم…

 

 

با اسیر شدن دستم، به فرهاد که دستم و گرفته بود، نگاه کردم.

گرمی دستش و دوست داشتم!

 

 

چیزی نگفتم و با همون لبخند به راهم ادامه دادم که خم شد و زیر گوشم گفت:

_دوست دارم ماهی گلی…

 

 

تو قلبم کیلوکیلو قند آب شد.

گونه هام قرمز شده بود.

_تو چیزی نمی خوای بگی؟!

 

 

می‌دونستم منظورش اعترافه…

به اینکه دوسش دارم!

اما یهو بدجنس شدم و گفتم:

_نه…

چیزی باید بگم؟!

 

 

 

 

فرهاد سرش و خاروند و گفت:

_اوه این بده.‌..

نه خانوم اوکیه بریم…

 

 

خنده بلندی کردم و چیزی نگفتم.

داشتیم یواش یواش بر می گشتیم که یهو پام به تخته سنگی گیر کرد و پیچ خورد..

_اییییی…

 

 

درد بدی تو پام پیچید.

همونجا روی زمین نشستم و مچ‌ پام و گرفتم.

_چیشد؟!

پات پیچ‌خورد ؟!

 

 

سرس تکون دادم و مچ پام و فشار دادم که اروم پام و گرفت و مشغول ماساژ دادنش شد…

_ایی نکن درد میکنه…

 

 

فرهاد ببخشیدی گفت و دستمالی از داخل کوله اش در آورد و دور مچ پام بست.

اما واقعا درد میکرد و نمی تونسم راه برم…

_وایی یکم بشینیم من واقعا نمیتونم پام خیلی درد می‌کنه…

 

 

فرهاد نگاهی به ساعتش کرد و گفت:

_دیر میشه باید زودتر برگردیم، بیا پشت من…

 

 

با تعجب نگاهی بهش کردم و گفتم:

_یووووه…

منو با این وزنم میخوای کول کنی؟!

نه بابا دیسک کمر میگیری…

 

 

فرهاد خندید و گفت:

_وزنه هایی که من بلند می کنم هم وزن توعه فسقلی…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 116

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان کنعان

خلاصه : داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام…
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x