مدتی بعد ماهان و بقیه هم رسیدن.

 

مامان نرگس با گریه به طرفم اومد و گفت

 

_فرهاد!؟ پسرم چی شده…. ؟

حال ماهرو خوبه؟

 

شرمنده سرم رو پایین انداختم چی می گفتم به این زن…

 

بغض گلوم و می فشرد…

اگه بلای سر ماهسو میومد من چه کار می کردم؟

 

نمیدونم چند ساعت یا چقدر گذشت که بلاخره در اتاق عمل باز شد و آقای دکتر بیرون اومد

 

سریع به سمتش دویدم و سراسیمه گفتم

 

_چی شد آقای دکتر؟ حالم همسرم چطوره؟ خوبه؟

 

دکتر نگاهی بهم انداخت و لب زد

 

_راستش بر اثر ضربه ی که به سر شون وارد شده مغزشون آسیب شدی دیدن و کما رفتنن البته جای شکرش باقیه که دچارسکته مغزی نشدن.

چهل و اشت ساعت آینده خیلی برامون حیاتی و مهمه

شما فقط می تونین براشون دعا کنین.

 

 

 

.

 

 

 

عقب عقب رفتم و به دیوار پشت سرم تکیه دادم

 

زانوهام تحمل وزنم رو نداشتن و رو زمین نشستم.

تقصیر من بود، درسته؟ من مقصر وصع الان ماهرو هستم.

 

اگه من از هموو اول همه چی و بهش گفته بودم اینطوری نمی شد.

 

حالا من بدون ماهرو چه کار می کردم؟

 

نگاهی به مامان نرگس انداختم که رنگشون به زردی می زد سکوت کرده بود و چیزی نمی گفت.

 

کمی بعد ماهرو رو از اتاق عمل بیرون آوردن.

حتی پاهام یاری نکرد برم جلو…

 

از پشت شیشه به ماهروی که رو تخت آروم خوابیده بود زل زدم…

 

با دیدن همه دم و دستگاهی که بهش وصل بود نفس تو سینه ام حبس شد

 

من مقصر بودم… مقصر همه چیز!

 

با نشستن دستی روی شونه ام برگشتم و به عقب نگاه کردم ماهان بود

 

چشماش سرخ شده بود معلوم بود گریه کرده…

 

_چیزی نیست داداش ماهرو حتما خوب میشه….

 

_ماهان و ضعیت الان ماهرو تقصیر منه…

دیگه نتونستم تحمل کنم و هق هق مردونه ام بلند شد..

 

.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.9 / 5. شمارش آرا 54

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل

  خلاصه : شش سال از یک ازدواج قرار دادی و بدون رابطه گذشته بود و هنوز ساشا باکره بود. در تمام این سالها تلاشش

  خلاصه : نگارین جوان شیر ، دختر تنها و مستقلی است که بار زندگی دو نفره با خواهرش را به دوش میکشد ، در

خلاصه: پگاه دختری که پدرش توی زندانه و مادرش به بهانه رضایت گرفتن با برادر مقتول ازدواج کرده، در این بین پگاه برای فرار از

خلاصه :   ″مهتاج نامدار″ نامزد مرد مرموز و ترسناکی به نام ″کیان فرهمند″ با فهمیدن علت مرگ‌ ناگهانی و مشکوک مادرش، قدم در مسیری

  خلاصه: درمورد دختری به اسم راز که تو پرورشگاه بزرگ شده کسی سرپرستیشو به عهده نگرفته که تو سن نوزده سالگی مجبوره که از

خلاصه : فرقی ندارد که در کجای زمین باشیم،شمال یا جنوب، تو از شمال می آیی و به جنوب می رسی، به جنوب پر از نور

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
جدیدترین پست های سایت
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x