× چنین چیزی نیست
همه پدر و مادرا برای ما قابل احترامن و تصمیماتشون هم همین طور ……. به هر حال چیزی بود که ایشون خواستن .
_ به نظرتون یکم زیاد دور از انسانیت نیست که برای دور کردن من از طلا ، پروژه مسمومیت رو راه انداخته باشین ؟
رنگ صورتش میپرد اما خشمگین نگاهم میکند
× به چه حقی همچین حرفی به من میزنین ؟؟
_ دنیا بر مدار حدس و گمانه …… میگم چطوره که به مامورای بیرون ، فیلم های ضبط شده دوربین رو هم نشون بدیم ….اصلا میگیم آقای سلیمی هم بیان و ببینن .
از جا بلند میشود و انگشت اشاره اش را سمتم دراز میکند
× شما میدونین با این حرفا و تهمتا من میتونم تو دادگاه ازتون شکایت کنم ؟
_ من خیلی عذر میخوام اگر چنین چیزی،نیست …. اما دوربین ها همیشه حقایقی رو نشون میدن که حتی اگر چند روز و چند سال هم تحقیق کنیم بهش نمیرسیم ، قبول ندارین ؟
بازویم را محکم میگیرد
× بفرما بیرون خانم ……. خیلی خودتو بالا گرفتی که اومدی اینجا منو متهم میکنی ……… فکر کردی آقای سلیمی پشتته ، جو گیر شدی ؟
خب شاید تا حدودی ….
میدانستم که اگر این موضوع را به اویی که همه از قدرتش دم میزدند بگویم ، حتما کمک میکند
_ نَگین که اگر آقای سلیمی چنین موضولی رو بفهمن ، کاری نمیکنن ……. الان هم دلیلی برای عصبانی شدن نیست ، شما فقط لازمه دوربین ها رو بهشون نشون بدین .
اون وقت منم ساکت میمونم ……. چیزی به آقای سلیمی نمیگم .
در اتاق را باز میکند و به بیرون اشاره میکند
× بفرما بیرون …….. این تهدید ها روی من کارساز نیست .
هر کاری هم دلتون میخواد انجام بدین .
کیفم را برمیدارم و سمت در میروم
_ باشه ….. من کاری که دلم میخواد رو انجام میدم ……… فکر نکنین چون قدرت دارین میتونین همه چیز رو لاپوشونی کنین ….. این سه چهار روز موندنِ من تو این مدرسه نمیدونم چرا انقدر براتون گرون تموم میشد که همچین کاری با بچه های مردم کردین
#part_92
#راوی
از ماشینش پیاده میشود و وارد مطب روان شناس میشود .
منشی جلوی پایش می ایستد
× خانم دکتر منتظرتونن …. بفرمایین .
تشکر میکند و پس از در زدن وارد اتاق میشود .
دکتر به محض دیدنش از جا بلند میشود
× سلام اقای سلیمی …. بفرمایین
+ سلام ….. ممنون
روی مبل مینشیند و دکتر هم مبل مقابلش را برای نشستن انتخاب میکند
× خب … پشت تلفن گفتید چیز مهمی هست که باید بگید ، در خدمتم
پاهایش را به عرض شانه باز میکند و میگوید
+ از هفته پیش رفتارهای طلا عوض شده ….. اوایل نمیدونستم برای چیه ، اما الان متوجه شدم که به خاطر معلم جدید مهدش اینطور رفتار میکنه
دکتر ابرو بالا می اندازد
× چطور رفتار میکنه یعنی ؟
+ با انرژی تر از قبل ….. هیچ وقت مهد رو دوست نداشت اما حالا میخواد بره و اصرار هم داره که معلمش باشه ……. مدت زیادی نیست که این خانم معلمش شدا ، نمیدونم چطور انقدر وابسته شده بهش
دکتر در فکر فرو میرود و بعد میگوید
× ببینید آقای سلیمی ، طلا دختریه که از جمع ها فراریه ….. زیاد با کسی گرم نمیگیره …. و خب علائم ریزی از افسردگی داره .
اینکه تونسته با یکی ارتباط بگیره ، خیلی خیلی خوبه .
و اینو میتونم ۹۰ درصد با اطمینان بگم که طلا فقط با افرادی میتونه بسازه که شبیه خودش باشن
احتمالا تو این خانم چیزی هست که طلا فکر میکنه خودش هم داره ….
احساس میکنه اون زن خیلی شبیهشه و بنابراین تونسته باهاش ارتباط بگیره .
و این برای بهتر شدن بیماریش خیلی بهتره ……
واقعا فکر نمیکردم چنین اتفاقی بیوفته ، چون نادره معمولا که بچه ها با این خصوصیات ، سریع با کسی اُخت بشن
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 139
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
خفت الوند خانم بیچاره همون اول گفت افسرده هست طلا
دستت طلا ممنون 💖🌹
🌹🌹