رمان مربای پرتقال پارت 170

4.2
(54)

 

– تو هم گا*ییدیمون با نیلی آرش.

 

آرش چپ چپ نگاهش می‌کند.

 

– بیشعور شدی. عفت کلامت رو شوهر دادی. افسرده شدی دهنت که جر نخورده همه چی می‌گی. بی‌تربیت!

 

سیاوش جوابش را نمی‌دهد و سیگار دیگری آتش می‌زند.

 

آرش مصرانه تکرار می‌کند‌:

 

– فردا می‌ریم کلاب.

 

– برو خودت دور من یکی رو خط بکش بی زحمت. من این حالم تقاص آش نخورده و دهن سوختمه! همینم مونده پاشم با تو بیام کلاب‌.

 

آرش کنارش لش می‌کند و بیخیال شانه بالا می‌اندازد.

 

– تو ذهنت مسمومه برادر من مگه نقصیر منه؟ لامصب چرا فکر می‌کنی هرکی می‌ره کلاب آخرش باید یه داف اسمی بزنه زمین؟

 

سیاوش خسته از بحث بی سر و ته و اصرار بی فایده‌ی آرش صورتش را برمی‌گرداند و دست به سینه چشمش را می‌بندد.

 

– دهنتو ببند می‌خوام بخوابم.

 

634

 

ساعت سه صبح، پشت میز آشپزخانه می‌نشیند و با ولع، مربای پرتقال دست ساز مهرانه را می‌خورد.

 

نمی‌داند چه مرگش شده اما، انقدر دلش مربای پرتقال کشیده بود که نتوانست بیشتر از این تحمل کند و قید خوابش را زده بود.

 

از سر و صدایش، مهرانه هم از خواب بیدار می‌شود.

کورمال کورمال از اتاقش بیرون می‌آید و چراغ ها را روشن می‌کند.

 

متعجب به سوگند نگاه می‌کند و می‌گوید:

 

– سوگند؟ داری چیکار می‌کنی نصف شبی؟

 

لب های سوگند آویزان می‌شود.

با خجالت، مثل کسی که مچش را حین ارتکاب جرم گرفته باشند، شیشه‌ی مربا را بالا می‌آورد و مظلوم می‌گوید:

 

– دلم مربای پرتقال کشیده بود…

 

مهرانه چشم ریز می‌کند.

 

– نصف شبی؟ مربا؟

 

سوگند لبش را گاز می‌گیرد و از جا بلند می‌شود.

 

– ببخشید بد خوابتون کردم. الان می‌رم توی اتاقم.

 

می‌خواهد سمت اتاقش برود اما، مثل معتادها، سریع یک قاشق دیگر از مربای پرتقال را درون دهانش می‌گذارد و بعد سریع سمت اتاقش می‌رود.

 

635

 

مهرانه متفکر به سوگند نگاه می‌کند.

حدسی که در سر دارد را نمی‌تواند صرفا به خاطر یک هوس شبانه، بیان کند.

 

اما وقتی فردای همان شب، مهرانه برای ناهار پیاز داغ می‌گرفت، سوگند یک دفعه حالت تهوع می‌گیرد و سریع سمت دستشویی می‌دود.

 

قاشق از دست مهرانه می‌افتد و بهت زده به صحنه مقابلش خیره می‌شود.

 

زیر گاز را خاموش می‌کند و با پریشانی پشت میز می‌نشیند و دستش را روی سرش می‌گذارد.

 

منتظر می‌شود تا سوگند از دستشویی بیرون بیاید.

 

سوگند با رنگ و رویی پریده مقابلش می‌نشیند.

 

مهرانه محتاط می‌پرسد:

 

– چت شد خاله؟

 

سوگند همانطور که جلوی بینی‌اش را می‌گیرد، بی حال می‌گوید:

 

– بوی پیازداغ می‌شنوم حالت تهوع می گیرم. نمی‌دونم چی شده.

 

مهرانه چشمش را محکم بهم می‌فشارد.

دلش می‌خواهد بپرسد رابطه‌اش با پسر ارشد صرافیان ها در چه حد بوده اما، غیر مستقیم می‌گوید:

 

– آخرین بار کی پریود شدی سوگند؟

 

***رمان بعدی آواز قو

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 54

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان گناه

  خلاصه رمان : داستان درمورد سرگذشت یه دختر مثبت و آرومی به اسم پرواست که یه نامزد مذهبی به اسم سعید داره پروا…
رمان کامل

دانلود رمان ویدیا

خلاصه: ویدیا دختری بود که که با یک خانزاده ازدواج میکنه و طبق رسوم باید دستمال بکارت داشته باشه ولی ویدیا شب عروسی اش…
رمان کامل

دانلود رمان پدر خوب

خلاصه: دختری هم نسل من و تو در مسیر زندگی یکنواختش حرکت میکنه ، منتظر یک حادثه ی عجیب الوقوع نیست ، اما از…
رمان کامل

دانلود رمان ماهی

خلاصه: یک شرط‌بندی ساده، باعث دوستی ماهی دانشجوی شیطون و پرانرژی با اتابک دانشجوی زرنگ و پولدار دانشگاه شیراز می‌شود. بعد از فارغ التحصیلی…
اشتراک در
اطلاع از
6 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یاس ابی
2 روز قبل

یاخدا بعد از دوماه گذاشتی دیگه نمیزاشتی خوب

Mahsa
پاسخ به  یاس ابی
2 روز قبل

تازه الانم دو پارتش نیست

Mahsa
2 روز قبل

پارت ۱۶۹ و ۱۷۰ کو؟؟

یاس ابی
پاسخ به  Mahsa
2 روز قبل

رفتن گل بچینن 😂😂😂هنوز اسنپ گیرشون نیومده

خواننده رمان
2 روز قبل

بعد از دوماه 🫨 اصلا یادم نبود مهرانه کیه

دسته‌ها

6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x