– تو هم گا*ییدیمون با نیلی آرش.
آرش چپ چپ نگاهش میکند.
– بیشعور شدی. عفت کلامت رو شوهر دادی. افسرده شدی دهنت که جر نخورده همه چی میگی. بیتربیت!
سیاوش جوابش را نمیدهد و سیگار دیگری آتش میزند.
آرش مصرانه تکرار میکند:
– فردا میریم کلاب.
– برو خودت دور من یکی رو خط بکش بی زحمت. من این حالم تقاص آش نخورده و دهن سوختمه! همینم مونده پاشم با تو بیام کلاب.
آرش کنارش لش میکند و بیخیال شانه بالا میاندازد.
– تو ذهنت مسمومه برادر من مگه نقصیر منه؟ لامصب چرا فکر میکنی هرکی میره کلاب آخرش باید یه داف اسمی بزنه زمین؟
سیاوش خسته از بحث بی سر و ته و اصرار بی فایدهی آرش صورتش را برمیگرداند و دست به سینه چشمش را میبندد.
– دهنتو ببند میخوام بخوابم.
634
ساعت سه صبح، پشت میز آشپزخانه مینشیند و با ولع، مربای پرتقال دست ساز مهرانه را میخورد.
نمیداند چه مرگش شده اما، انقدر دلش مربای پرتقال کشیده بود که نتوانست بیشتر از این تحمل کند و قید خوابش را زده بود.
از سر و صدایش، مهرانه هم از خواب بیدار میشود.
کورمال کورمال از اتاقش بیرون میآید و چراغ ها را روشن میکند.
متعجب به سوگند نگاه میکند و میگوید:
– سوگند؟ داری چیکار میکنی نصف شبی؟
لب های سوگند آویزان میشود.
با خجالت، مثل کسی که مچش را حین ارتکاب جرم گرفته باشند، شیشهی مربا را بالا میآورد و مظلوم میگوید:
– دلم مربای پرتقال کشیده بود…
مهرانه چشم ریز میکند.
– نصف شبی؟ مربا؟
سوگند لبش را گاز میگیرد و از جا بلند میشود.
– ببخشید بد خوابتون کردم. الان میرم توی اتاقم.
میخواهد سمت اتاقش برود اما، مثل معتادها، سریع یک قاشق دیگر از مربای پرتقال را درون دهانش میگذارد و بعد سریع سمت اتاقش میرود.
635
مهرانه متفکر به سوگند نگاه میکند.
حدسی که در سر دارد را نمیتواند صرفا به خاطر یک هوس شبانه، بیان کند.
اما وقتی فردای همان شب، مهرانه برای ناهار پیاز داغ میگرفت، سوگند یک دفعه حالت تهوع میگیرد و سریع سمت دستشویی میدود.
قاشق از دست مهرانه میافتد و بهت زده به صحنه مقابلش خیره میشود.
زیر گاز را خاموش میکند و با پریشانی پشت میز مینشیند و دستش را روی سرش میگذارد.
منتظر میشود تا سوگند از دستشویی بیرون بیاید.
سوگند با رنگ و رویی پریده مقابلش مینشیند.
مهرانه محتاط میپرسد:
– چت شد خاله؟
سوگند همانطور که جلوی بینیاش را میگیرد، بی حال میگوید:
– بوی پیازداغ میشنوم حالت تهوع می گیرم. نمیدونم چی شده.
مهرانه چشمش را محکم بهم میفشارد.
دلش میخواهد بپرسد رابطهاش با پسر ارشد صرافیان ها در چه حد بوده اما، غیر مستقیم میگوید:
– آخرین بار کی پریود شدی سوگند؟
***رمان بعدی آواز قو
یاخدا بعد از دوماه گذاشتی دیگه نمیزاشتی خوب
تازه الانم دو پارتش نیست
پارتا درستن فقط شماره اشتباه شده درس شد الان
پارت ۱۶۹ و ۱۷۰ کو؟؟
رفتن گل بچینن 😂😂😂هنوز اسنپ گیرشون نیومده
بعد از دوماه 🫨 اصلا یادم نبود مهرانه کیه