رمان هیلیر پارت 176(فصل دوم)

4.2
(47)

 

◄●● HΣΔLΣƦ ●●►:

🖤#PART_839

 

تا اومدم تصمیم بگیرم که جواب بدم یا بذارم زنگ بخوره یهو قطع شد.
چشمامو با آسودگی خیال بستم …
خیلی وقت بود باهم هیچ ارتباطی نداشتیم.

خیلی سرد بودیم باهم.
خیلی خشک…
خیلی گرفته و عجیب!
سلام! چطوری! من باید برم! خداحافظ! همین! چهارتا کلمه!

خواستم گوشی رو بذارم کنار که دوباره زنگ خورد.
دوباره همون آدم…
ناچاره گوشی رو برداشتم و لب زدم:

– بله؟

با دلتنگی ای که از توی صداش مشخص بود جواب داد:

– دلیار؟

لب زدم:

– جانم عمو؟

دم عمیقی گرفت و گفت:

– هنوزم بهم میگی عمو؟

خشک گفتم:

– مجبورم…

مکثی کرد و بعد با غم گفت:

– حق داری. می دونم زنگای من اذیتت می کنه.

داشت ازم حرف می کشید. به عادل گفته بود این زنگ زدنا برای اینه که صدامو بشنوه و مطمئن بشه حالم خوبه ولی الان انگار قصد دیگه ای داشت. لب زدم:

– اگر کاری ندارید قطع کنم…

🎆HEALER
🖤#PART_840

 

هول زده گفت:

– نه نه صبرکن دلیار…

چشمامو با درد بستم… جند ماه پیش افسار حرفام از دستم در رفت و ازش پرسیدم خبری ازش نیست؟
و حتی نمی دونستم درباره کی سوال پرسیدم! نا خودآگاهم پرسیده بود انگار!
و عمو جواب داده بود آب شده رفته توی زمین!
همین!

از اون تماس به بعد فهمیدم دیگه نمیخوام هیچ خبری بشنوم.
فهمیدم حتی دیگه نمیخوام با عمو حرف بزنم.
این شد که تماساشو یک در میون جواب می دادم و وقتی هم واب می دادم خیلی سرد بودم!
این برای خودم بود! به نفع خودم. و این که من از دست عمو خیلی ناراحت بودم. نمیدونم چرا اما خیلی از دستش عصبانی بودم.

– دلیار جان. میشه چندتا سوال ازت بپرسیم….

اخمی کردم و گفتم:

– درباره….

مکثی کرد و این مکثش منو ترسوند. فهمیدم درباره چی میخواد ازم سوال بپرسه برای همین سریعا گفتم:

– نه نمی تونید! شبتون بخیر!

و قطع کردم!

صداشو شنیدم که قبل از این که قطع کنم داد می زد:

– من اشتباه کرده بودم! دلیار… نروو.. خوهش می کنم… دل….

ولی من قطع کرده بودم! همین! تموم !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 47

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان جرزن

خلاصه : جدال بین مردی مستبد و مغرور و دختری شیطون … آریو یک استاد دانشگاه با عقاید خاصه که توجه همه ی دخترا…
رمان کامل

دانلود رمان غبار الماس

    ♥️خلاصه: نوه ی جهانگیرخان فرهمند، رئیس کارخانه ی نساجی معروف را به دنیا آورده بودم. اما هیچکس اطلاعی نداشت! تا اینکه دست…
رمان کامل

دانلود رمان مهکام

خلاصه : مهران جم سرگرد خشنی که به دلیل به قتل رسیدن نامزدش لیا؛ در پی گرفتن انتقام و رسیدن به قاتل پا به…
رمان کامل

دانلود رمان طعم جنون

💚 خلاصه: نیاز با مدرک هتلداری در هتل بزرگی در تهران مشغول بکار میشود. او بصورت موقت تا زمانی که صاحب هتل که پسر…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x