دستم رو روی شونهاش فشردم و لب زدم
+ من واست یه خونه کرایه میکنم یا نه از دخترم مراقبت کن جاش جای خواب بهت میدم قبوله؟
غمگین سری تکون داد که با هم روی نیکمت نشستم و از لیندا گفتم
+ دخترم خیلی با شعوره و مهربونه مادر نداره و تک فرزند منه میخوام بهش آموزش بدی آشپزی یا هرچی بلدی عوضش منم ساپورتت میکنم از هر نظر درس خوندی؟
نگاهش رو به آسمون داد و گفت
_ آره دانشگاهم!
خوبهای گفتم و دستم رو توی جیبم فرو بردم
+ باید بهش زبان یاد بدی یادت نره میخوام دختر یه خانوم متشخص بار بیاد نه بی تربیت!
نیشخندی زد و با گرهی شالش بازی کرد
_ مگه نمیگی با شعوره؟ یه خانم باشعور بی تربیت نیست و نمیشه…
هومی گفتم و شمارهام رو بهش دادم. سمت اتاق لیندا رفتیم و دختره گفت
_ اسمت چیه؟ دخترت اسمش چیه؟ من پروانه ام
سری تکون دادم و با لبخندی به لیندا خیره شدم داشت به هوش میومد
+ اسمم حامین و دخترم لینداس! لیندا بابا؟
لیندا آروم بهم خیره شد و گفت
_ تو کی هستی؟ من کجام؟ من کیم؟
با چشمهای گشاده بهش خیره شدم که به پروانه نگاهی انداخت
_ تو دیگه کی؟ من نمیشناسمتون…
روی صورتش خم شدم و داد زدم
+ من که باباتم رو نمیشناسی؟ لعنت بهم… کاش دستم میشکست اخ خدا…
صورتش رو نوازش کردم و بغض توی گلوم نشست
_ نه نمیشناسمت! قیافت رو به یاد نمیارم…
داد زدم
+ دکترررررررررر! بچم چیزی یادش نمیاد حافظهاش رو از دست داده!
پروانه شوکه روی صندلی نشست و لیندا لبش رو گاز گرفت. به سینهام مشت کوبیدم و قلبم توی دهنم می کوبید
_ تشنمه!
لیوانی رو پر آب کردم که خندید و آب رو خورد. آب توی گلوش پرید و به سرفه افتاد ترسیده بلندش کردم و پشت کمرش زدم
+ الان دکتر میاد
سمت در رفتم که لیندا آخی گفت و دستش روی باند روی سرش نشست
_ خوراکی پیدا نمیشه؟
شکمویی نثارش کردم که دکتر اومد و چکش کرد.
_ جناب وضعیت نرماله و ضربه خیلی کم بوده باید عکس برداری بشه تا نظرم رو بگم!
سری تکون دادم و دست لیندا رو توی دستم گرفتم و بوسیدم.
+ هر کاری لازم باشه انجام میدم تا به خاطر بیاری منو توله!
لیندا
لبخندی زدم و رو به مردی که خودش رو بابام معرفی کرده بود لب زدم
_ منو میبری بیرون؟ میخوام برم پارک و تاب بازی
لبخند سردی زد و با خستگی گفت
+ اره تا دایهات بیاد میریم…
سری تکون دادم که دستم رو گرفت و دختر جوونی نزدیکمون شد صورتش سرخ شده بود
_ بریم دیگه…
بابا اخم کرده دست زیر چونهی دختره برد
+ صورتت چی شده؟
دختره سری به طرفین تکون داد و اخم کردم
_ کار صاحبخونمه اذیتم کرد منم زدمش اونم…
رگهای پیشونی بابا بالا اومد و هوار زد
+ بهت دست زد؟ پروانه نگران نباش لیندا رو ببر پارک میرم پارش میکنم!
نگاه خشنی به پروانه انداختم و رو گرفتم. سمت تاب رفتم و پروانه داشت هلم میداد
غرید
_ دستت رو بکش!
پروانه جا خورده بهم خیره شد و لب برچید.
_ وا مگه چیکارت کردم؟ بابات تو رو دست من سپرده خانم کوچولو…
از بین دندونهای بهم چفت شدهام غریدم
_ کوچولو خودتی نه من! تو میخوای جای مامانم رو بگیری من نمیذارم
با چشمهای گشاده بهم خیره شد و یهویی داد کشید
_ خفه شو بچه! من خودم عشقم رو از دست دادم نیازی به عشق دوباره ندارم…
زبونم رو واسش درآوردم که بابا گفت
+ چتونه شماها؟ کل پارک صدای شما رو برداشته!
دست به بغل گفتم
_ میخوای زن بگیری؟ اونم پروانه رو؟ خجالت بکش بابا…
جفتشون با چشمهای گشاده خیرهام شدن که هق هق کنان سمت ورودی پارک رفتم
+ وایسا بچه!
هق زدم و جلوم تار شد. بابا و پروانه صدام میکردن جلوی خیابون ایستادم و قدم اول رو برداشتم که صدای جیغ پروانه گوشم رو پر کرد
ماشینی نزدیکم شد و شوک زده جیغ زدم. دستی قدرتمند هلم داد و یهویی روی زمین افتادم. از درد ناله کردم و حس کردم سرم خون اومد.
+ آقااااا! حالتونن خوبه…؟!
پروانه بابا رو تکون میداد و جیغ زده با چشمهای تار تن دردمندم رو کنار بالا کشیدم
_ باباییی…
مردم دورمون جمع شدن و بابا با نالهای پاشد بغلم کرد
+ جانم دخترکم هشش!
پروانه رو هم توی بغل گرفت و با حسادت بهش خیره شدم. یکی آب دستمون داد و چندنفر سمت راننده رفتن.
پروانه با گریه به بابا کمک کرد بلند شه
_ من متاسفم…