انگشت های داغش را به کمر غزل رسانده و به آرامی شروع کرد به نوازش کردن گودی کمر دخترک.
سرش را پایین تر برده و خیره به زمرد های سرحالش، زمزمه کرد.
– اگه وسط جاده بودیم که له شده بودیم خانم!
بی پروا قهقهه زد.
– له بشم از بوسیده شدن بهتره…
میخواست اینگونه با دلبری دست پیش بگیرد؟!
فرید اما به قدری لبهای صورتی رنگش برایش خواستنی بود که پا پس نکشد و اندکی دیگر جلو برود.
– اما واسه تصمیم گیری دیر شده!
لب زیرینش را به دندان کشید و یک تای ابرویش را با مهارت بالا داد.
– نمیتونی که زورکی!
این روزها میان نزدیک شدنهایشان، گاهی افسار کلامش در دستش در رفته و صمیمی میشدو همین امر برای فرید خواستنی ترش کرده بود.
پسرک در صورتش فوت کرده و طره مویی که روی چشمهایش را گرفته بود، کنار زد.
– لباتو ببینم.
– من نمیخوام ببوسیم خب!
ناخودآگاه زیر دل مرد گرم شده و برای لحنِ لوسش، ضعف کرد.
دستش را بیشتر به کمرش فشرد.
– واسه چی نمیخوای؟
میخواست با سوال و جواب بازی راه بیندازد و از این صورتِ دلبر و شیرین، نهایت لذت را ببرد.
دخترک شانه بالا انداخت.
– خب نمیخوام دیگه! زورکیه مگه؟
میگفت که نمیخواهد اما هیچ کاری برای دور کردن مرد انجام نمیداد و تنها با صحبت هایش بیشتر او را تشنه میکرد.
فرید لبخندش با فرمی کج بر لبانش نقش بسته و دوباره سر جلو برد.
– پس نمیبوسمت.
غزل که اندکی از این حرف ناراحت شده بود، تکانی به تنش داد.
– بغلمم نکن.
خواست دور شود اما گرم شدن ناگهانی گردنش او را در جایش میخکوب کرده و هین کشید.
فرید بدون ذرهای ملایمت پوست گردنش را مکید و سپس یک ضرب رهایش کرد.
– حقته!
جیغ کوتاهی کشیده و با صورتی اخم کرده و حق به جانب لب زد.
– گفتم نمیخوام من!
شانه بالا انداخت و با سرخوشی ماشین را به راه انداخت.
– خداتو شکر کن توی جاده بودیم، وگرنه نخواستن واقعی و نشونت میدادم بچه پررو… واسه من ناز میکنه وروجک!
به دنبال این حرف با سرعت راند و غزل هم آیینهی مقابلش را پایین داد.
با دین خونمردگی، بینی برچید.
– چه زودم تأثیر گذاشت، زودم بره کاش!
– خوشگل شده… حالا از اینا بیشتر به جا میذارم روی تن و بدنت نگران نباش.. کمرنگ شد خبرم کن.
چپ چپ به فرید نگاه کرده و با غر غر شروع کرد دست کشیدن روی خون مردگی گردنش.
مرد با شوری که گرفته بود، نگاهش کرده و لب زد.
– چرا میخوای منکر این بشی که خوشت میاد؟
سعی کرد مسیر حرف را عوض کند.
– خیلی مونده برسیم؟
فرید که کاملا این رفتارها و فرار کردنها دستش آمده بود، با زرنگی جواب داد.
– یه ربع مونده. نگفتی چرا ناز میکنی!
دستهایش را روی سینه بهم قفل کرد و بدون توجه، از پنجره بیرون نگرید.
سر سبزیِ درختان چشم هر آدمی را مسخ میکرد.
فرید شیشه را پایین داد و همین موجب شد که هوای تازه و خنک به داخل ماشین نفوذ کند و لبخند بر لبانشان بیفتد.
گویا هوای تازه حواسشان را پرت کرد که هرکدام به فکر چیزی افتادند و از بحث فاصله گرفتند.
°•
°•
یک خانهی ویلایی و بزرگ در بیست کیلومتری دریاچه که گویا برای فرناز بود.
همینکه به ویلا رسیدند، فرید با خستگی وسایل هایش را روی مبل راحتی اسپرت رنگی که وسط پذیرایی بود پرت کرد.
غزل ناخودآگاه سرش را اطراف چرخاند.
یک ویلای دوبلکس و کاملا شیک با مبلمان خاکستری و سفید و تا حد اندکی مشکی.
ناخودآگاه لبخند زده و به پنجره نزدیک شد.
– چه قشنگه اینجا… دوستت خودش نمیاد؟
فرید پس از اینکه جای فرهام را درست کرد، درحالی که سوی در میرفت جوابگو شد.
– خودش فردا میاد.. یه پنج شش نفری میشن. من فرهام و بیارم.
غزل با لبخند سری تکان داد.
پس از رفتن فرید، نگاهش را با دقت بیشتری به اطراف انداخت.
سری به تحسین تکان داد.
شالش را از سرش در آورد و با خستگی که بخاطر چند ساعت در ماشین بودن به بدنش رسوخ کرده بود، نشست.
دستی به گردنش کشیده و موبایلش را از جیبش در آورد.
هرچقدر هم جای دنجی آمده باشند، بازه هم برای نازنین دل نگران بود و یک دَم دخترک از یادمش نمیرفت.
موبایلش را برداشت و شماره نازنین را گرفت.
دخترک تماس را سریع جواب داد.
– الو غزل
– سلام نازی جان… خوبی گلم؟ نگرانت شدم.
صدای پر تشویش و نگرانش اندکی شده بود.
– سلام. بد نیستم… مامان مدام منو زیر ذربین گرفته و میخواد سر در بیاره واسه چی عجله دارم! از طرفی هرچقدر به قباد میگم بهتره صبر کنیم، گوشش بدهکار نیست.
غزل واقعا خودمم از ازدواج توی این سن میترسم! یعنی ترسی هست که نمیذاره از این لحظات لذت ببرم… من اصلا آمادگی ازدواج و ندارم. اما واقعا مجبورم و…
سکوتش بیشتر از هر حرفش درد به غزل متحمل میکند و با ناراحتی لب زد.
– خدا بزرگه گلم. توی نامزدی شناخت داشته باشید و سعی کن سریع باهاش زیر یه سقف نری، حالا که میگی نمیشه رابطه رو کش داد و باید رسمی تر بشه، فقط روی اخلاق و رفتارش و سنجش سطح عشقش وقت بذار… از طرفی هم باهاش طی کن که تو اهداف و آرزوهایی داری که بعداً مشکل درست نکنه. خلاصه که هیچ چیزی ارزش یه انتخاب اشتباه و نداره، حتما خوب همه جوانب و در نظر بگیر و مطمئن شو آدم درستیه. هرچی باشه یه خانواده داری پشتت هستن.
تا دیروز نازنین غزل رو راهنمایی میکرد که فرید رو عاشق کنه حالا خودش دست به دامن غزل شده
سلام و خسته نباشید
برای رمانهای سایت فرموده بودید نیاز به تجدید و تمدید اشتراک نیست و یکبار کفایت میکنه ولی امروز که اشتراک ۶ ماهه ام تموم شده امکان مطالعه رمانها نبود لطفا اگر تغییری دادید اعلام بفرمایید
ممنون از رسیدگی و پیگیریتون
سلام الان چک کنید ببینید درست شد
سلام مجدد
بله درست شد
ممنون از پیگیریتون
رمان های آنلاین که به صورت خرید اشتراک هستن تا اخرین پارت فقط با یکبار خرید اشتراک
این اطلاعیه هنوز موجوده ولی من بعد از اتمام ۶ ماه اشتراک از دیروز نتونستم رمانهای آنلاین رو بخونم
ممنون میشم پیگیری بفرمایید
سلام رمانای کامل باید اشتراک بگیری ولی رمانایی که پارت میان عروس نحس و بقیه رو لازم نیس من اشتراکم تموم شده ولی اینا رو میتونم بخونم
سلام
مرسی از راهنماییت
پس بهتره مجدد اشتراک بگیریم
البته از بس دیربه دیر پارت می یاد انگیزه ام کم شده