رمان آهو نیما پارت 151

4.2
(92)

 

 

چند قدم دیگر برداشت و درست مقابلم ایستاد.
– دلم برات تنگ شده بود!
وقتی کسی اظهار دلتنگی می کرد، آدم می گفت دلش تنگ شده است…
اگر چیزی هم نمی گفت، حداقل ته دلش احساس خاصی بهش دست می داد…
اما در مورد من، در مقابل حامد اصلا چنین نبود!
نه رابطه ی خاصی میان ما وجود داشت…
نه آدم های سابق بودیم…
و نه حتی دلتنگی حامد حقیقت داشت!
حامدی که در مدتی که با هم دوست بودیم دلتنگ من نمیشد، حالا بعد از این همه اتفاق اظهار دلتنگی می کرد؟!
– بخوای مزخرف بگی…
حامد حرفم را قطع کرد.
– میری؟!
دهانم بسته شد!
فهمیدم که هیچ چاره ای جز تحمل حرف های حامد ندارم!
من بخاطر امید آمده بودم و بدون او مسلما نمی توانستم برگردم!
حامد که متوجه حالم شده بود، با تفریح نگاهم کرد. پشت نگاهش فقط یک جمله مشهود بود… حرف اضافه نزنم!
– اما آهو واقعا سلیقه ت عجیب و غریب شده!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 92

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان شهر زیبا

خلاصه : به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره…
رمان کامل

دانلود رمان شاه_مقصود

خلاصه : صدرا مَلِک پسر خلف و سر به راه حاج رضا ملک صاحب بزرگترین جواهرفروشی شهر عاشق و دلباخته‌ی شیدا می‌شه… زنی فوق‌العاده…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
تارا فرهادی
4 روز قبل

آواز قو؟ ؟

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x