رمان آهو و نیما پارت 179

0
(0)

 

با حفظ همان لبخند مسخره ام سرم را به نشانه ی مثبت تکان دادم.

– دقیقا غیر از اینه! پلیس تموم حرف های ما رو داره می شنوه! تک تکشون رو!

حامد تکانی خورد.

– برام اهمیتی نداره!

ابروهایم بالا پرید و او ادامه داد: برو شکایت کن! مرده رو از مرگ می ترسونی؟!

مشخص بود که حامد در عرض چند ثانیه از این رو به آن رو شده است!

مشخص بود که دیگر تمایلی به حرف زدن ندارد، اما در عین حال نمی تواند سکوت کند!

– آهو تو با اون شوهرت…

مکثی کرد و با نیشخند ادامه داد: شوهر سابقت البته! خیلی در حق آوا کوتاهی کردین!

شنیدن اسم “آوا” باعث شد برای لحظه ای یخ بزنم.

دست و پایم سست شد.

لعنت به حامد!

هنوز هم شب هایی در زندگی ام بودند که به یاد آوا گریه می کردم!

من همینجوری اش هم هربار با یادآوری آوا خودم را سرزنش می کردم و حالا جمله ی حامد داشت دیوانه ام می کرد!

سعی کردم خودم را آرام کنم.

حامد هیچ نقشی در زندگی آوا نداشت و حق نمی دادم اظهار نظر کند!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان عسل تلخ

خلاصه: شرح حال زنی است که پس از ازدواجی ناموفق براثر سهلانگاری به زندان میافتد و از تنها فرزند خود دور میماند. او وقتی…
رمان کامل

دانلود رمان طومار

خلاصه رمان :     سپیدار کرمانی دختر ته تغاری حاج نعمت الله کرمانی ، بسی بسیار شیرین و جذاب و پر هیجان هست…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x