۱ دیدگاه

رمان از کفر من تا دین تو پارت 300

4.4
(91)

 

با صدای جیغ و سوتی که جمعیت دیووانه میکشه حواسم از هیبت کنارم برمیگرده وسط سالن و توی اوج نورهای رنگی و دودهای مصنوعی که همه جا رو مثل شهر قصه ها رویایی کرده عروس با اون دامن پر حجم و سفیدش توی بغل داماد مشتاق و کم صبر بوسیده میشه.

و منی که قطره اشکی که از گوشه ی چشمم راه گرفته رو با سر انگشت پاک میکنم.
_به نظرت خیلی احساسی؟!

جمله اش کنایه نبود بیشتر حس سوال و داشت، اینبار از نیش بازم خبری نیست لبخند ملایمی که روی لب هامه ته مایه بغض داره.. بدون نگاه بهش جواب میدم..
_مریم حقشه خوشبخت بشه.. کم عذاب نکشید.
_هوووم شاید.. کسی چه میدونه که حق آدم ها چیه! من به اصل حق گرفتنی نه دادنی پایبندم..
بنا به بیشتر بدبخت بودن هرکس دلیل بر ضمانت خوشبختیش در آینده نیست.

خب اینم حرفی اما وسط جشن عروسی فکرم به بحث های فلسفی قد نمیده و نمیخوام منظور پشت حرف هاش و درک کنم.
_هرچی تو بگی اما من نظر خودم و دارم.

و بلاخره وقتی دکتر که تحت تاثیر جو مهمونا کم مونده کمر خودش و حلق مریم و دچار درد مزمن کنه دل از لب و لوچه عروس بی حیاتر از خودش کنده و با نیش باز انگار افتخار جهانی آفریده دست عروس مثلا خجالتیش و که من میدونم عمرا چیزی به اسم شرم و حیا اونم حتی یک اپسیلون تو وجودش نداره میگیره میره سر جاشون بشینن.

به دقیقه نمیکشه با آهنگی که دیجی شروع میکنه و دعوت زوج های مشتاق وسط، مردمم انگار دیگه صبرو طاقتشون و از دست میدن و قری که تو کمرشون داره پدر درمیاره رو با ریختن وسط سن خالی میکنن.
_اوه اوه چه خبره؟!
_چی فکر کردی؟ که اتیکت تخصص و حرفه اشون رو اینجا دنبال خودشون کشوندن؟
خوشی کردن دکتر و مهندس نداره فقط یکم فکر آزاد میخواد و دست و پای شل.
_و یک کمر پر قِر..

انواع میوه و شیرینی بود که سر میز ها سرو میشد..
_بردار.. الکلی نیستن.
نگاهم و از خدمه که با سینی های رنگارنگ شربت دور میزنن میگیرم و بطری آب معدنی سر میز و باز میکنم.
_راستش چشمم ترسیده.. ترجیح میدم گند نخوره به شبم و… شبت.
_به هر حال من هوشیار تورو ترجیح میدم.

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 91

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان انار

خلاصه : خزان عکاس جوانی است در استانه سی و یک سالگی که گذشته سختی رو پشت سر گذاشته دختری که در نوجوانی به…
رمان کامل

دانلود رمان بومرنگ

خلاصه: سبا بعد از فوت پدر و مادرش هم‌خانه خانواده برادرش می‌شود اما چند سال بعد، به دنبال راه چاره‌ای برای مشکلات زندگی‌اش؛ تصمیم…
رمان کامل

دانلود رمان ارتیاب

    خلاصه : تافته‌‌ ادیب دانشجوی پزشکیست که به تهمت نامزدش از خانواده طرد شده و مجبور به جدایی می‌شود. اتفاقاتی باعث می…
رمان کامل

دانلود رمان قلب دیوار

    خلاصه: پری که در آستانه ۳۲سالگی در یک رابطه‌ی بی‌ سروته و عشقی ده ساله گرفتار شده، تصمیم می‌گیرد تغییری در زندگیش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
25 روز قبل

کاش یکم پارتش طولانیتر میشد

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x