رمان از کفر من تا دین تو پارت266

4.3
(92)

مستاصل نگاهم میکنه اما من کارم و میکنم و حالا که نور ماشین ها به شدت قبل چشم و نمیزنه میتونم دو ردیف از مردان کت شلوار پوش و آماده رو صف کشیده روبه روی هم ببینم.

به نظر هر کدوم با آمادگی کامل منتظر هر حرکت یا عکس العملی از جانب طرف مقابلشونن تا شیپور حمله رو بزنن.

 

در بین آدم های جوونی که توی محدوده دید روبه روم هستن پیرمردی دیده میشه که بیشتر از هشت دهه از عمرش میگذره اما همچنان استوار و مقتدر، نمادین تکیه داده بر عصای آشنای چوبی خراطی شده از تنه درخت گردو که میتونم چشم بسته هم فراز و فرود های طرح های کنده کاری روش و تجسم کنم،..

_اینجا چی میخوای جناب اتابک خان..

_چیزی که مال منه.

قلبم میفته تو پاچه ی تنگ شلوار جینم.

 

پوزخند غلیظ و تحریک کننده هامرز میتونه جنگ راه بندازه.

_چیز!؟ دنبال چیزتون دم در عمارت من گشت میزنین؟

عصایی که نسبتا محکم به زمین کوبیده میشه و لحنی جدی و مستبدانه باهاش مخلوط شده.

_پاتو از گلیمت درازتر کردی پسر هاتف..

 

شونه های بالا انداخته هامرز و..

_پاهام تا هرجا که دلم بخواد و کش بیاد دراز میکنم.. فعلا که مال شما تا دم در خونه من کشیده شده.

_میدونی دنبال چیم بهتره دست از بازی برداری.

 

حالا ایستادن هامرز همراه با لحنش عوض شده و اون بیخیالی تمسخر گونه حالتش به شق و رق شدن تغییر میکنه.

_فکر میکردم بازی دوست داری جناب امیر اتابک خان صولتی.. چندین سال و به بازی گذروندی و هنوزم مهره هات و با یه حرکت جابه جا میکنی.

بزار ما هم کمی در محضر استادانه شما خودی نشون بدیم شاید به خوبی شما نباشیم اما درس پس میدیم.

 

دوئل بین نگاه و حرف های گزنده بینشون تنم و به لرز میندازه.

چشم هام خیره به تن بلند و ابروهای تاب داده مرد پر هیبت روبه ست. هنوزم با همون اقتدار و ابهتی که ازش به یاد دارم و گذر زمان ذره ای ازش کم نکرده ایستاده.

کنارش سهراب و طرف دیگه کیانمهر جا گرفتن و طبق معمول مثل بادیگارد مواظب شیر خفته طایفه ان.

 

دلم با دیدن جمعشون می لرزه.. از محبت! دلتنگی؟ یا… ترس!؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 92

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان آنتی عشق

خلاصه: هامین بعد ۱۲سال به ایران برمی‌گردد و تصمیم دارد زندگی مستقلی را شروع کند. از طرفی میشا دختری مستقل و شاد که دوست…
رمان کامل

دانلود رمان شاه_بی_دل

    ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چکیده ای از رمان : ریما دختری که با هزار آرزو با ماهوری که دیوانه وار دوستش داره، ازدواج می کنه.…
رمان کامل

دانلود رمان شب نشینی پنجره های عاشق

خلاصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: شب نشینی حکایت دختری به نام سایه ست که از دانشگاه اخراج شده و از اون جایی که سابقه بدش فرصت انجام خیلی…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
3 ماه قبل

از بس پارتا کوتاه و با فاصله شدن اصلا نمیدونم چی به چیه چرا نویسنده فکر میکنه با این سبک پارت دادن رمانش جذابتر میشه

Fary
3 ماه قبل

کاش یه کم پارتا بیشتر بود ،

camellia
3 ماه قبل

خیلی وقته اسکل شدیم,ولی باز نمیتونم بی تفاوت باشم😣آخه عزیز من,نویسنده جان,دختر باین بیشتر از ۱۸ سال که وکیل و وصی و چه می دونم حضانت نمی خواد که,این یک.بعدش مگه هامرز صیغه۹۹ ساله اش نکرد!🤔دیگه این چیه که هی داری کشش میدی!😔به خدا کش دادن زیاد میل و رغبت نمیاره.بعداز چند مدت دوباره…شدم اومدم سراغش خوندمش,هنوز هیچ پیشرفتی نکردیم.😐🙁😓🤕😒😭

دسته‌ها

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x