شنیدن بیت اول همانا و لبخندی که به پوزخند رنگ باخت.. ای خاتون جان چرا اصرار به غم و اندوه قلب غمگینم داری.!
_روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است.
تکیه از در گرفته و با مرتب کردن شالم داخل میشم، خاتون نگاهش بهم افتاده و عینکش و از چشم برمیداره.
_به به ببین کی اینجاست مامان خانوم!؟
از محبتی که بی شائبه در حق مادرم داره لبخند قدردانی به لب میارم.
_سلام..
دست دراز میکنم که بلند شده در آغوشم کشیده و لحظه ای بعد عقب میکشه ..
اولین لمس فیزیکی که باهاش دارم.. متوجه سوالی که تا پشت لبش اومد و گردش نگاه متعجبش به نیم تنه چپم میشم ولی با انکار نگاه من سوالش تغییر جهت میده..
_سفر چطور بود.؟
با نگاهی به مادرم که برق به نگاهش داره جواب میدم.
_هیچ جا کنار مادر آدم نمیشه.
و دلم داغ میشه وقتی جمله ای من باب هیچ کجا خونه خود آدم نمیشه رو نمیتونم با سرگردونیمون به زبون بیارم.
خم میشم با یک دست بغلش میزنم هرچند اگر دو دستم هم سالم بود بازم هیچ فشاری رو حس نمیکرد.
_مامان گل من چطوره؟ قربون اون چشمای خوشگلت بشم. منو نمیبینی خوب با خاتون خلوت میکنیا.!.. اصلا یادم کردی؟
خاتون که بیرون میره و سعی میکنم نصفه و نیمه در محدوده دید مادرم وارد بشم و گردش نگاهش از بالا تنه راستم بیشتر نشه.
دستش و گرفته بین انگشت هام میپرسم.
_بهتری؟ درد نداری؟
و طبق معمول جوابش میشه چند پلک ضعیف و بیجون که به نشونه خوب بودن تحویلم میده.
سلام
امیدوارم که حالتون خوب باشه
من اشتراک رو خریدم و میخوام رمانم رو توی این سایت بارگزاری کنم میشه لطفا راهنمایی کنید و طریقه انجام اینکار رو برام توضیح بدید🙏
متشکرم
سلام تلگرام دارین که اونجا براتون مراحلو بفرستم؟
بله دارم
اگه میشه لطف کنید آیدیتون رو بهم بدید تا بتونم بهتون پیام بدیم 🙏