با قدم‌های بلندی از اتاق خارج می‌شوم، نمی‌دانم حرف بزنم یا اگر صدایم را بشنود بدتر می‌شود.

 

– خودتی دل‌آرا… اشتباه نگرفتم؟

 

وقتی مقابل آشپرخانه آن صورت نزارش را می‌بینم و یاد التماس دیشبش می‌افتم قلبم درد می‌کند.

 

گوشی را رو به صورتش می‌گیرم و لب می‌زنم

– با تو کار داره… یه مرده!

 

فورا گوشی را از دستم می‌قاپد، طوری دو دستی گوشی را می‌چسبد که انگار یک شی مقدس چند ثانیه بیشتر طول نمی‌کشد که با بهت، جیغ و گریان نامش را بر زبان می‌آورد

– ب… بهرام!

 

با زانوهایش زمین می‌خورد، پشت خط چه می‌شنود مجهول است اما التماسش حالم را طوری بهم می‌ریزد که می‌خواهم یقه بهرام نام را بگیرم و از سوراخ بلندگوی گوشی بیرون بکشمش.

– چ…چـرا؟

 

صدای حرف زدنش می‌آید اما کلمات نا مفهوم‌اند. او حرف می‌زند و دل‌آرا می‌گرید.

 

بعد از دقیقه‌ها حرف زدن با معصومیتی که خیلی کم از او دیده‌ام می‌گوید

– مثل جونت مواظبش باش… نمی‌بخشمت هیچ‌وقت…

 

تماس را قطع می‌کند و گوشی را مانند یک شی کثیف پرت می‌کند.

 

#پارت۱۴۵

 

دل‌آرا

 

حیران وسط هال خانه کسانی که هیچ ربطی به من ندارند به در و دیوار زل زده‌ام.

کجاست مادرم… کجاست پدرم…

 

– دل‌آرا… دخترم!

 

زن مقابلم در خیال، صورت مادرم‌ را دارد. از دلتنگی می‌خواهم به دست و پایش بیافتم اما صدایش… صدای آسیه‌خانم است.

 

لیوان آبی را به دهانم می‌چسباند، چیزی زیر لب زمزمه می‌کند و به صورتم فوت می‌کند.

– شربت عسله بخور جانیم… قیزیم!( جانم… دخترم!)

 

چشم‌ می‌چرخانم‌، دنبال یک تکیه‌گاه می‌گردم.

کجاست داوود… کجاست ودود… کو داوری که ادعاهایش مرا متواری کرد.

 

حس می‌کنم مانند کره در حال ذوب شدن هستم که… دستی محکم شانه‌هایم را می‌چسبد.

 

آسیه خانم می‌گوید

– درازش کن من زیر پاش متکا بزارم.

 

زیر لب زمزمه می‌کنم.

– حالم… حالم بهم می‌خوره!

 

با صدای بم و مردانه‌اش کنار گوشم زمزمه می‌کند.

– نترس من اینجام… نترس دل‌آرا… تا هر وقت که بخوای اینجام تا مامان محمد حالش خوب باشه.

 

با آوردن نام محمد بغضم بزرگتر می‌شود. صورتم را می‌چرخانم نوک دماغم به ریشش کشیده می‌شود و من ناخواسته تنم‌ را جمع می‌کنم.

 

 

عوض برادران خودم یک غریبه‌ برایم طوری تکیه‌گاه شده است که در این لحظه نه می‌توانم راحت باشم نه ناراحت.

 

– گفت… اسم دلسامو گذاشته بنیتا…

 

سرم به زمین که می‌چسبد ترسیده پارچه پیراهنش را چنگ می‌زنم.

– من اگه بمیرم کسی حتی خبردار نمیشه مگه نه؟

 

انتظار دارم‌ سکوت کند اما می‌غرد

– شما بمیر‌ من خودم میام رو قبرت تف می‌کنم… این فکرای عجق وجق چیه دختر خوب!

 

می‌خواهم دلخور شوم اما… من مگر جز آن‌ها کس دیگری را هم دارم‌. سکوتم را که می‌بیند با ابروهای در هم تنیده‌اش می‌گوید

– چی گفت اون خدانشناس؟

 

یقه‌اش را رها می‌کنم، تب سردی روی تنم‌ نشسته اما بعد از مدت‌ها دلم بی‌دلیل گرم است.

– بچمو برده… میگه زن داره زندگی داره… قول میده توی امکانات بزرگش می‌کنه…

 

با یادآوری جمله آخرش بیشتر بغض می‌کنم.

– گفت بچه‌ام تنها نیست یه برادر داره… بنیتای بهرام اصلا شبیه دلسای دل‌آرا قرار نیست بزرگ‌ بشه.

 

آسیه خانم‌ می‌آید، چشم غره‌ای به امین بی‌نوا می‌رود.

– برو یکم عقب‌تر نفس بکشه دختر بیچاره… مادر بهتری!

 

مگر قرار بود بهتر شوم؟

کس درمان دردم را داشت… شاید دردش کم می‌شد اما درمان ابدا.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 115

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل

خلاصه : یه دختری که با یه مرد تصادف میکنه ودر ازای رضایت مرد باید تاخوب شدن مرد که ویلچری شده پرستارش بشه این اول

  خلاصه :   برکــه دختر زیبا و شیطونی که برای کمک به شرکت پدرش که در استانه ورشکستگیه صیغه بزرگترین رقیب پدرش “میلاد ”

  خلاصه: ابتدای داستان در مورد دو زوج، دو زوجی که هر کدوم عاشق همسرشون هستن ! ولی با یه تصادف ، همسر یکی از

    خلاصه: با تخریب خانه کلنگی قدیمی خانه کهنه ساخت مجاورش هم فرو میریزد این حادثه آغاز تقابل بین لیا و همسایه مرموز و

  خلاصه : داستان درباره ى زندگی یه دخترو پسره.. دو نفر آدم عادى که زندگى اونهارو سر راه هم قرار میده.. دو نفر از

    🌼خلاصه: درباره دختر بی بند و باری که دلشو به همسایه روبه رویی شون ک مردی معتقد و نجیبه میبازه در حالی ک

اشتراک در
اطلاع از
3 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یاس ابی
22 روز قبل

نامرد خیر ندیده 😤

Mahan M
22 روز قبل

غلط کرده زنگ زده کثافت
زن داشتی بیخوداومدی اینوگرفتی ازخانوادش جداکردی

یاس ابی
21 روز قبل

شک ندارم اون بچش رو هم همینجوری داره یکی دیگه رو بد بخت کرده

جدیدترین پست های سایت
دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x