رمان شالوده عشق پارت359

4.1
(82)

 

 

 

-کجا داری میری با این حالت؟!

 

 

-ولم کن.

 

 

نفس عمیقی کشید.

 

 

-باید با هم حرف بزنیم.

 

 

در صورتش غریدم:

 

 

-نمی‌خوام حرف بزنم چرا نمی‌فهمی؟ چرا هیچکس نمی‌تونه منو بفهمه؟ اصلاً چرا دست از سرم برنمی‌دارید؟!

 

 

-آروم باش.

 

 

-چی چی رو آروم باش من خسته‌ام می‌فهمی؟ من خسته‌ام! از این همه کشمکش و جنجال خسته‌ام! از اینکه بینتون بمونم خسته‌ام! از له شدن خسته‌ام!

 

 

تنم از حرص می‌لرزید و آنقدر ویران بودم که حداقل این یک بار را سعی نکند تا با زور حرف هایش را به خوردم دهد.

 

 

-باشه یه دقه صبر کن… یه لحظه آروم بگیر!

 

 

 

-چی می‌خوای امیرخان هان؟ چی دیگه از جونم می‌خوای؟!

 

 

صورتش از حرص و ناراحتی سرخ شده بود.

 

 

-چرا اینجوری باهام رفتار می‌کنی شمیم؟ من مقصر بودم می‌دونم. خیلی ناراحتت کردم اینم می‌دونم. اصلاً دیو*ث‌تر از من نیست و حتماً حقمه که داری با این کنار زدنام مجازاتم می‌کنی. تنبیهم می‌کنی. ولی مگه فقط من مقصر بودم؟ منم بازی خوردم. بخاطر بازی های بقیه منم کور شدم!

 

 

قطره اشکی از چشمم چکید و بی‌اختیار حرف دلم را به زبان آوردم.

 

 

-آره درسته فقط تو مقصر نبودی اما تو منو بیشتر از همه ناامید کردی امیرخان!

 

 

 

 

 

 

دست هایش را دو طرف صورتم گذاشت.

 

 

در چشمانش چنان محبتی وجود داشت که برای ندیدنش باید تماماً کور می‌بودم.

اما حیف زخمی‌تر از آن بودم که بخواهم دل به آن محبت خوش کنم!

 

 

-فکر می‌کنی اگه رادان و گندم اِنقدر با ذهنمون بازی نمی‌کردن، فکر می‌کنی اگه بقیه اِنقدر تو رابطه‌مون دخالت نمی‌کردن، بازم می‌تونستم تا این حد ناامیدت کنم خانومم؟!

 

 

حرص زدم:

 

 

-به من نگو خانومم!

 

 

-میگم هزار بار میگم. به چپمم نیست که تو اون شناسنامه آشغالی اسم هامونو خط زدن. هیچکس نمی‌تونه این باورو ازم بگیره. تو مال منی. به هیچکس نمی‌دمت. به هیچ چی نمی‌بازمت. دیگه نمی بازمت شمیم!

 

 

-…

 

 

-می‌دونم ناراحتی به ناموسم قسم من از تو خسته‌ترم. دارم به ف*اک میرم. من… من بدون تو نمی‌تونم شمیم. می‌دونم تو هم نمی‌تونی بخاطر همین الآن انقدر آشفته‌ای وگرنه خانوم من هیچوقت اینجوری تو جمع گرد و خاک نمی‌کنه! من می‌شناسمت. تو هم منو می‌شناسی. شاید بدترین مرد دنیا باشم، شاید اخلاق هام خیلی ت*خمی باشه اما بخاطر تو عوض میشم! تو فقط یه…

 

 

-پس بخاطر همین اون دخترو نشوندی کنارت؟

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 82

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان مهکام

خلاصه : مهران جم سرگرد خشنی که به دلیل به قتل رسیدن نامزدش لیا؛ در پی گرفتن انتقام و رسیدن به قاتل پا به…
رمان کامل

دانلود رمان ارکان

خلاصه: همراه ما باشید در رمان فارسی ارکان: زهرا در کافه دوستش مشغول کار و زندگی است و در یک سفر به همراه دوستان…
رمان کامل

دانلود رمان آنتی عشق

خلاصه: هامین بعد ۱۲سال به ایران برمی‌گردد و تصمیم دارد زندگی مستقلی را شروع کند. از طرفی میشا دختری مستقل و شاد که دوست…
رمان کامل

دانلود رمان اردیبهشت

  خلاصه؛ داستان فراز، پسری بازیگرسینما وآرام دختری که پدرش مغازه داره وقمارباز، ازقضا دختریه رو میره خدماتی باغی که جشن توش برگزار وفرازبهش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x