دوباره کوبیدم به بازوش و جیغ کوتاهی کشیدم و گفتم:
– رویین!
قهقهه زد و گفت:
– وای دلیار! نعنایی! اگه فک کنی ادامسه چی؟
چشم درشت کردم و گفتم:
– نه عزیزم! اونی که من دیدم اصلا ممکن نیست با آدامس اشتباه گرفته بشه!
ابرویی بالا انداخت و گفت:
– اینم حرفیه!
دست بلند کردم و یدونه از نعنایی هاشو برداشتم و گفتم:
– انتخاب خوبیه!
دست به سینه شد و با خنده گفت:
– توت فرنگی نمیخوای؟
چینی به بینیم انداختم و گفتم:
🎆HEALER
🖤#PART_690
– نمیخوام مزه آب نبات بده! خیلی جلفه!
پقی زد زیر خنده و گفت:
– پس بهت قهوه رو پیشنهاد می کنم! فکر کنم طرح پیرهن چهارخونه هم داشته باشه! حرف فلسفی هم می زنه تازه!
انقدر خندم شدید شد که نشستم روی زمین و دلمو گرفتم! داشتم جر می خوردم! خداروشکر وسط ظهر بود و کسی نبود توی فروشگاه وگرنه شرفمون میرفت.
رویین بلند گفت:
– رندوم پنج تا بسته بر میدارم! شایدم شیش تا!
بلند شدم و گفتم:
– مگه میخوای به نفت برسی رویین؟
با اعتماد به نفس گفت:
– وقتی کم اومد و مامان شدی اون وقت بهت میگم! این دو شبو اختیاط کردم، دیگه از خبرا نیست!
سبدو هل دادم و با خنده گفتم:
– آبرومون رفت بیا بریم! این جا دورتادورش دوربینه! شت…خاک بر سرم، فکر کنم اون یارو یکی از سربازای تو باشه!
🎆HEALER
🖤#PART_691
سریع برگشت سمت جایی که من اشاره کرده بودم. یه سرباز داشت میومد سم ما.
رویین سریع عینکشو زد و کلاهشو کشید پایین تر…
با خنده گفتم:
-چیه؟ می ترسی حرف در بیارن برات؟ فکر کن بگن هیتلرو دیدیم داشت اندازه ذخیره یک سال یه زوج معمولی کاندوم لیمویی بر میداشت!
از سربازه رد شدیم. رویین عینکشو برداشت و گفت:
– خوشمزه شدی دلیار خانم. از اون ویدیویی که از من آپلود کرده بودی چه خبر؟
پشت چشمی براش نازک کزدم و گفتم:
– از تو نبود! از خودم بود با حدود بیست ثانیه تصویر تو توی رفلکس شیشه.
جواب داد:
– فعلا اونی که خواستگار داره منم!
با خنده گفتم:
– دارم یکی یکی می پرونمشون! بیخ ریش خودمی.
یه شیشه روغن زیتون پرت کردم طرفش توی هوا گرفتش و گفت:
– تو واقعا عقل تو سرت هست؟ شیشه ای بود این!
🎆HEALER
🖤#PART_692
شونه ای بالا انداختم و گفتم:
– مطمئن بودم میگیریش!
به تاسف سری تکن داد. پرسیدم:
رویین؟
به طرفم سر برگردوند. ادامه دادم:
– یه چیزی توی من هست که بیشتر از همه دوستش داری. اون چیه؟
با تمسخر گفت:
– چه سوال لوسی!
هم زمان که ماکارونی شکلی بر می داشتم گفتم:
– بگو دیگه!
دستاشو کرد توی جیبش و زل زد به سقف و سریع گفت:
– توی ظاهرت، موهات! قبلا بهت گفتم نظرم راجع به موهات چیه! و یه چیز دیگه!
و بعد با لبخند موذیانه ای نگاهم کرد…
🎆HEALER
🖤#PART_693
کنجکاو گفتم:
– چی؟چی؟ بگو بگو بگو!
تک سرفه ای کرد و با نیش باز گفت:
– نمیدونم از وجودشون آگاهی یا نه ولی روی کمرت چال داری! خیلی سکسیه!
با غرور گفتم:
– میدونی یه ویژگی نادره؟ خیلیا ندارنش!
سری تکون داد و گفت:
– کلا تو موجود نادری هستی!
خندیدم و یه بسته لوبیا براش پرت کردم. روی هوا گرفتش و گفت:
– ولی توی رفتارت، رفتاری که با من داری… وقتی دستتو می کنی توی موهام خوشم میاد.
رفتم جلو و کلاهشو برداشتم، دستمو آروم سر دادم بین موهاش و گفتم:
– پس پاشنه آشیل تو اینه؟
عمیق خیره شد توی چشمام. با اون مژه های لعنتی و بلندش که سیاهی بی انتهای چشماشو قاب گرفته بود. صادقانه گفتم:
واییی.دستت درد نکنه.نمی دونم چی بگم.خیلی خوبی قاصدک جونم.😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
😘💙💙💙