۲ دیدگاه

رمان پینارپارت ۸۳

4.4
(74)

 

 

 

 

 

 

 

 

با رفتن سماوات، آن دو هم با اندک فاصله از هم به طرف کاناپه‌ها قدم برداشتند.

 

اردلان با حرصی شدید در لحنش گفت:

 

– که من به زور آوردمت؟

 

یگانه لبخند زنان گفت:

 

– حالا… بالاخره که الان اینجاییم.

 

اردلان لبخندی شیطانی بر لبش نشست.

 

– حالا؟ باشه پس.

درسته الان اینجاییم، ولی بالاخره خونه هم برمی‌گردیم.

 

یگانه قلبش در سینه فرو ریخت.

به یاد آن روزها افتاد که اردلان بعد از این تهدید چنان می‌بوسیدش که لب‌هایش خونی می‌شد.

 

زبانش را روی لب‌های سرخش کشید و هیچ نگفت.

 

روی کاناپه نشستند و اطراف را می‌نگریستند که اردلان گفت:

 

– حامی رو دیدی محل نمی‌دی‌ها، فهمیدی؟

 

یگانه متعجب گفت:

 

– وا!! رییسمه‌ها!

 

– نهایتش یه احوالپرسی ساده.

 

– قرار هم نبود چیز بیشتری باشه.

 

اردلان با خشم گفت:

 

– یگان اگه بیاد بنشینه وردستت یا بخواد گرم بگیره باهات، به خاک مامان زهرا قسم یه جوری حسابش‌و می‌رسم مرغای آسمون به حالش گریه کنن!

 

یگانه به تکان دادن سر اکتفا کرد و هیچ نگفت.

 

 

 

 

 

 

 

همان‌طور که نشسته بودند یگانه یک آن حس کرد شورتش خیس شده!

 

با استرس گفت:

 

– نمی‌شه بریم؟

 

– چی؟

 

– بریم، بریم خونه.

 

– الان اومدیم! کجا بریم!

 

یگانه از استرس لبش را گاز می‌گرفت.

اردلان که متوجه حال او شد گفت:

 

– چی شده؟

 

– هیچی…

 

– واسه هیچی داری می‌کنی لبات‌و؟!

 

یگانه که هیچ نگفت، اردلان باز به حرف آمد:

 

– چی شده؟

 

یگانه نمی‌دانست چه بگوید…

هم استرس گرفته بود، هم دردش داشت شروع می‌شد هم خجالت می‌کشید.

 

اردلان کمی نزدیکش شد و بار دیگر پرسید.

 

– چی شده؟

 

یگانه که هیچ چاره‌ای نداشت به اجبار لب گشود.

 

– فکر کنم…. فکر کنم عادت شدم…

 

اردلان با تعجب گفت:

 

– آخه وسط مهمونی وقت پریود شدنه؟!

 

یگانه با خجالت سر پایین انداخت و در حالی که درد رَحم امانش را بریده بود، بغض کرده گفت:

 

– نمیـ…. نمی‌ونستم امروز می‌شم…

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 74

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان اردیبهشت

  خلاصه؛ داستان فراز، پسری بازیگرسینما وآرام دختری که پدرش مغازه داره وقمارباز، ازقضا دختریه رو میره خدماتی باغی که جشن توش برگزار وفرازبهش…
رمان کامل

دانلود رمان خدیو ماه

خلاصه :   ″مهتاج نامدار″ نامزد مرد مرموز و ترسناکی به نام ″کیان فرهمند″ با فهمیدن علت مرگ‌ ناگهانی و مشکوک مادرش، قدم در…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
1 ساعت قبل

وااااییی قاصدک خانم چرا پارتای این رمان و اینقدر کوتاه کردی😤😤

نازنین مقدم
17 دقیقه قبل

ای داد قاصدک لج کردیا دوخط پارت بیشتر نمیذاری چرا آخه🤔؟

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x