لادن با نگاهی به آتنا، دختری که هیچوقت از او خوشش نمیآمد، عقب گرد کرد
ابرویی بالا انداخت :
_ پارسال دوماه دبیر شیمی نداشتیم چون دبیرمون تصادف کرده بود ، این دختره بازم آزموناشو صد میزد! یعنی میخوام بگم دبیر تاثیری تو وضعیت این نداره زیاد به خودتون اقتخار نکنید
آتنا اخم کرد و ساواش خشک جواب داد :
_ علاوه بر درس نخوندن ادب هم نداری فخرآرا!
نگاهی به هر دونفرشان انداخت و بعد چشمش را به ساعت مردانه ای که دستش بود دوخت :
_ بشینید
هر دو از سکو پایین آمدند و سرجایشان نشستند.
ساواش برگه ای بیرون آورد :
_ همگی اسم و فامیلتون رو بنویسید
نفر اول برگه را گرفت و اسم و فامیلش را نوشت و دست به دست کرد تا به لادن رسید
با نگاهی به ساواش که با جدیت و ژست خاصش با موبایلش مشغول بود لبخند شیطنت آمیزی زد و خودکارش را روی برگه به حرکت در آورد.
وقتی تمام دانش آموزان کلاس اسم و فامیلشان را نوشتند، نفر آخر برگه را به ساواش تحویل داد.
ساواش موبایلش را کنار گذاشت و با همان جدیت مشغول خواندن اسامی شد :
_ الهام آذرمنش؟
دختری دستش را بالا گرفت :
_ هستم
لادن لبخند زد
هم زمان صدای دو دختری که نیمکت پشتی نشسته بودند را شنید :
_ شبیه مدلای آمریکاییه!
لادن چهره اش را جمع کرد
دختر کناری اش تایید کرد :
_ مدل موهاش مثل دیوید بکهامه!
_ نه خدایی موهای این قشنگتره!
لادن چشمانش را در حدقه گرداند و زیرلب غر زد :
_ از جلو شبیه پشت پیکانه از عقب مثل بوق نیسان
میدانست حرفش ذره ای حقیقت ندارد اما حرصش کمی خالی شد
ساواش بعد از خواندن اسم هر دانش آموز، نگاهی به جمع میانداخت تا اسم و فامیل هرکس در خاطرش بماند.
کلاس در سکوت فرو رفته بود و تنها صدایی که هر از چند ثانیه با خواندن اسم بچه ها سکوت کلاس را میشکست صدای جدی ساواش بود.
وقتی ساواش اسم و فامیل نفر قبل از لادن را خواند، لادن مشتاقانه به او خیره شد
ساواش که بیخبر از همه جا تند تند اسامی را میخواند ناگهان با صدایی بلند نوشتهی لادن را که مرتب و بدون هیچ جلب توجهی زیر باقی اسامی نوشته شده بود خواند :
_ ” عمو زنجیر باف ”
به دنبال لادن باقی دانش آموز ها بلافاصله با لبخند جواب دادند :
_ بــــــلـــــه!
و در پی آن همگی با صدای بلند خندیدند
دیگر همه میدانستند این شیطنت ها فقط از دست لادن بر میآید!
تنها او بود که با وجود تهدید های استاد جدیشان همچنان بدون ترس شیطنت میکرد!
ساواش حیرت زده از شدت حرص دندان هایش را به هم فشرد و نگاهی تهدیدآمیز به لادن انداخت
صدایش را بالا برد :
_ کار کدوم دلقکی بود این شیرینکاری؟
لبخند از روی لب دخترها پاک شد
ساواش دوباره تشر زد :
_ زیر سر هرکس بوده همین الان پا میشه میایسته هم از من و هم از بقیه بخاطر بیاحترامی به کلاس معذرت خواهی میکنه!
لادن بیخیال خندید :
_ بقیه که از این بی احترامی بدشون نیومده!
ساواش پوزخندی زد و ابرویی بالا انداخت :
_ پس بدین عمو زنجیر باف نمره های ترمتون هم ببافه چون هفته بعد از کل مبحثی که از ابتدای کتاب تا به امروز خوندید امتحان میگیرم!
بچه های کلاس دیگر از ترس صدایشان در نیامد
لادن اما خرسند از اینکه به خیال خودش در بازی بچگانهای که بین او و استاد بدخلقش راه افتاده بود، موفق شده است نگاهی به ساعتش انداخت.
ده دقیقه تا پایان زمان کلاس مانده بود.
ساواش جدی تکرار کرد :
_ بعد از نتیجه امتحانی که هفته آینده ازتون میگیرم گروه بندی میشین و نمره های میان ترمتون وارد دفتر میشه
پچ پچ های دانش آموزان بلند شد
یکی از حجم خیلی زیاد مطالب کتاب درسی میگفت و دیگری از مهلت بسیار کمی که برای امتحان دارند
ساواش با جدیت صدایش را بالا برد :
_ کوچکترین ارفاقی نمیکنم! امسال کنکور دارین
نگاهی به لادن انداخت و ادامه داد :
_ به هرحال باید فرق بین دکتر مهندسای آینده با دلقکای سیرک مشخص بشه!
نکته انحرافی ، مگه تازه به این مدرسه نیومده پس چرا میگه از آتنا پارسال همه ازمونا رو صد میزد ؟؟
آره🤣
آره، تا یکم پیش میگفتن بخاطر همین شیطنتهای لادن هر سال پدرش اینو تو یک مدرسه جدید ثبت نام میکرد•• ایندفعه هم پدرش لادن رو با یکی از دوستاش تو پارک دید دوباره رفت مدرسه دختره رو عوض کرد•• بعد هم همچین میگه از آتنا خوشش نمیاد انگار از سال اول باهم همکلاس بودن و مشکل، خصومت دیرینه دارن 😐😕😑