رمان از کفر من تا دین تو پارت 242

4.5
(92)

 

 

چهره اش به سفیدی میزنه و اینم که تو زرد از آب در اومد..

و حالا وقتشه..

حرصی دستم و بالا میارم و نمادین و ناگهانی چنگی به جلوی صورتش میندازم و مطمئنا با قیافه خبیثانه و دماغی که چین دادم صحنه اکشنی درست شده که یهو عقب میپره واین بار اوقاتی پیش میاد تا دورهم کِرکِر کنیم و با رضایت خاطر بسیار بلاخره ماتحت نازنین و به زمین میکوبه و صدای آخش بلند میشه.

 

دارو ندارش از اون چاک بلند روی ساق پاش ریخته بیرون و خدا رو شکر جلوی ورودی کسی..

خب حالا دو سه نفری رو زیر چشمی دیدم که مات ما و صحنه اکشنمون شدن، هرچند فکر نمیکنم زیاد براش مهم بوده باشه کی چی میبینه وگرنه همچین چاکی رو برای پرهیزگاری و قایم کردن زیبایی هرچه اون زیر هست، نزاشته بود.

 

قدم جلو کشیده رو عقب میام و ریلکس از کیفم آینه جیبیم و در آورده و جلو صورتم گرفته و نمایشی دستی به گونه هام میزنم.

_نازنین چرا وسط سالن نشستی؟!

_این دختره دهاتی نفهم باعث….

 

سرفه مصلحتی فرامرز و دست میندازه دور بازوی دختر جون و با تاسف و خجالت میگه…

_اهم.. شرمنده خانم دکتر فکر کنم خواهر زادم یک مقدار زیاده روی کرده.

_اما این زنیکه …

_بسسسه… تمومش کن.

 

ابرویی بالا میدم.. خانم دکتر؟ از کی تا حالا! خواهر زاده!

_بریم عزیزم؟

دست هامرز دور بازوم میشینه و از چهره و نگاهش ، اینکه از کی اینجا ایستاده و ناظر چه چیزی بوده هیچی مشخص نیست.

اوه اینم داره ناپرهیزی میکنه..

 

با سری کج کرده لبخند جذابی که میگه درد و مرگه عزیزم به روش میزنم که با چشمای ریز کرده متوجه منظورم میشه اما کم نمیاره ادامه نقشش و جلو تماشاچی‌ها میره.

_حالت خوبه؟ چیزیت نشد؟

_خوبم.. توی بیمارستان با همه نوع بیماری سروکار داریم چیز تازه ای نیست.

 

چین های کنار چشمش و رد میکنم و به طرف صورت قرمز دخترجون و برادر مبهوتش میچرخم.. چیه مگه دیوونه ها شاخ و دم دارن بقیه ندارن!

_عذر میخوام اما خواهر زاده شما از مشکلی رنج میبرن؟

_اووو… نه.. فقط سوتفاهم..

 

بازوی خواهری که به شدت از بین انگشت هاش کشیده میشه ادامه صحبتش رو هوا میمونه..

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 92

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان عسل تلخ

خلاصه: شرح حال زنی است که پس از ازدواجی ناموفق براثر سهلانگاری به زندان میافتد و از تنها فرزند خود دور میماند. او وقتی…
رمان کامل

دانلود رمان اردیبهشت

  خلاصه؛ داستان فراز، پسری بازیگرسینما وآرام دختری که پدرش مغازه داره وقمارباز، ازقضا دختریه رو میره خدماتی باغی که جشن توش برگزار وفرازبهش…
رمان کامل

دانلود رمان بهار خزان

  خلاصه : امیرارسلان به خاطر کینه از خانواده ای، دختر خانواده رو اسیر خودش میکنه تا انتقام بگیره ولی متوجه میشه بهار دختر…
رمان کامل

دانلود رمان تکرار_آغوش

خلاصه: عسل دختر زیبایی که بخاطر هزینه‌ی درمان مادرش مجبور میشه رحمش رو به زن و شوهر جوونی که تو همسایگیشون هستن اجاره بده،…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
6 ماه قبل

ممنون قاصدک جان خوبه امروز سه تا رمانو پارت گذاشتی🌻🙏

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x