رمان از کفر من تا دین تو پارت 302

4.3
(76)

 

 

جوابی در کار نبود در عوض سرم و طرف خودش برگردوند و روی شونش گذاشت.

آب دهنی که از استرس خشک شده بود و قورت میدم.

این روی بی حیای هامرز که امیدوار بودم امشب توی جسم خبیثش حُلول نکنه، اصلا به هیچ جاش نیست کسی مارو ببینه اونم تو هر وضعیتی..

_یه چیزی بگو.. قرار بود بهم نزدیک نشیم.. اونم اینجا!

 

نگاه گریزونم و سریع به اطراف تاب میدم..

_وسط این همه آدمی که منتظر یه حرکت از منن؟ وای هامرز من کم حواشی ندارم و هنوز از دستشون خلاص نشدم که یکی دیگه رو شروع کنم اونم با تو.

 

نفسش پوستم و قلقلک میده..

_چرا برات مهمه؟ مگه این آدما میتونن بهت صدمه بزنن؟!

نفس درمونده ای بیرون میدم و با اعصابی خراب میگم..

_باز داری باهام بازی میکنی؟ چه خبر شده! کسی دوروبرمونه! چندتا عکس لازم داری؟

 

با ناباوری حس میکنم دستش داره رون پام و نوازش میکنه اونم با فشاری بیشتر از حدی که بگم ملایمه.. با دو دست محکم میگیرمش..

_هاااامرز!؟

زیر دست هام دستش و مشت میکنه و گوشت رونم چنگ میزنه.. که آخ خفیفی از دهنم میپره..

_میتونی بازم از این خزعبلات ردیف کنی تا همینجا کاری کنم تا عمر داری از چشم  تو چشم شدن با این جماعت تنت بلرزه و عرق شرم بریزی.

 

 

این حد از خشونت و توی لحنش باور ندارم.. اما چرا!؟ مگه بار اولی که منو به جایی که مثلا مهمونی بود نکشوند تا نقشه هاش و پیش ببره و از دو طرف سود ببره!

صیغه منو چزوندن اتابک خان که هنوزم از شرش خلاص نشدم بلکه هر روز بیشتر توی گردابش فرو میرم!؟

 

اما راستش جرات ندارم دوباره در مورد این موضوع صحبت کنم فعلا و در این مکان دور دور این مرده پس تا حد امکان باید آروم پیش برم تا همینجا لختم نکرده یا.. والا هرکاری از این مرد برمیاد.

_جوابمو بده.

راستش اصلا نظری ندارم ازم چی پرسیده..

 

کلافه و ناراحت تکونی میخورم که فایده نداره و سر جام بند شدم اوج فلاکت اینه که حتی نمیتونم با صدای بلند به کارهاش اعتراض کنم.

با اینکه کسی تو تیر رس نگاهم نیست و با روشنایی خیلی محدود و توانایی دید در شبم، چشمی رو خیره به خودمون نمیبینم اما به شدت توی هول و ولام و دیگه نه از مجلس لذت میبرم نه مردمی که چند متریم در حال پیچ و تاب خوردنن به چشمم میان.

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 76

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان تاروت

  خلاصه رمان :     رازک دختری از خانواده معمولی برای طرح دانشگاهی وارد شرکت ساختمانی بنام و مطرحی از یه خانواده پولدار…
رمان کامل

دانلود رمان کنعان

خلاصه : داستان دختری 24 ساله که طراح کاشی است و با پدر خوانده اش تنها زندگی می کند و در پی کار سرانجام…
رمان کامل

دانلود رمان زیتون

خلاصه : داستان باده من از شروع در نقطه پایانی آغاز میشه از همون جایی که باده برای زن بودن ، نفس کشیدن ،…
رمان کامل

دانلود رمان زئوس

    خلاصه : سلـیم…. مردی که یه دنیا ازش وحشت دارن و اسلحه جز لاینفک وسایل شخصیش محسوب میشه…. اون از دروغ و…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
8 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
2 ماه قبل

به کوتاهی پارتای اینم که دیگه نمیشه اعتراض کرد😑

camellia
2 ماه قبل

دخترا اشتراکشو من گرفتم ،خیلیش مونده.من خوندمش ولی بازهم پارت که میاد می خونم.🤭

camellia
پاسخ به  قاصدک
2 ماه قبل

سلام قاصدک جونم.😍ممنونم ،یه چند وقته که نبودم.

خواننده رمان
پاسخ به  camellia
2 ماه قبل

سلام خوبی جات خالی بود تو کامنتا این چن وقته که نبودی😍😂

camellia
پاسخ به  خواننده رمان
2 ماه قبل

سلام خانوم🥰😘ممنونم.

شیوا
پاسخ به  camellia
2 ماه قبل

دقیقا همینطوره منم اشتراکم تموم شده بود بخاطر هیلیر و این رمان تمدیدش کردم ولی نمیدونم این چه مرضی هست که بازم فقط می یام پارتا رو میخونم و نمیرم رمان کامل رو بخونم خدا شفا بده

camellia
پاسخ به  شیوا
2 ماه قبل

من به بار خوندمش کاملشو،بعد که پارت میاد دوباره می خونم،تازه هر چند روز یه بار میرم دوباره فایل کاملشو می خونم یادم نره😅🤭🙃فکر نکنم من یکی به این زودی شفا پیدا کنم😜

دسته‌ها

8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x