رمان مربای پرتقال پارت162

4.4
(50)

 

 

– الو؟

آرش چشمش را از سر کنجکاوی ریز می‌کند.

– شما؟ جونم سرعت عمل‌. خان داداش به همین زودی ضد حمله زد؟

زن با گیجی می‌گوید:

– آقا شما صاحب این تلفن رو می‌شناسید؟

آرش مکثی می‌کند.
تمام احتمالات در کسری از ثانیه از سرش می‌گذرد.

کم کم چشمش وحشت زده گرد می‌شود.
با داد می گوید:

– سیاوش مرده؟

زن شوکه، سعی می‌کند آرش را آرام کند:

– نه آقا… آروم باشید.

آرش اما بی تفاوت به صحبت های زن، کولی بازی درمی‌آورد:

– وای سوگند خدا سنگت کنه. داداش دسته گلمو پرپر کردی. می‌موندی توضیح می‌داد بهت گیس بریده. این بدبخت اصلا قیافه‌ش به این گوه خوریا می‌خورد؟ آخ…. داداش دسته گلم… نتونست غم دوری رو تحمل کنه… خودشو کشت!

 

زن ترسیده جیغ می‌کشد:

– آقا به خدا زنده‌ن! گوش بدید یه لحظه!

آرش با شنیدن صدای جیغ زن، یک لحظه ساکت می‌شود.

بهت زده می گوید:

– زنده‌س؟ یعنی چی؟

زن مات می‌ماند.

– یعنی… یعنی چی، که یعنی چی؟

آرش آب بینی نداشته‌اش را بالا می‌کشد.

– می گم چطوری زنده‌س؟ مگه خودکشی نکرده؟ کی نجاتش داده؟

جوری سوال می‌پرسید، که زن بخت برگشته که با سلامت روان نداشته‌ی آرش آشنایی نداشت، یک لحظه با خودش فکر می‌کند که نکند آرش همان کسی است که به ماشین سیاوش کوبیده.

به همین دلیل، با شک می‌‌پرسد:

– آقا شما نسبتتون چیه با بیمار؟

– بیمار؟

 

زن دلش می‌خواهد جیغ بکشد.
از دست آرش، هر عقل سلیمی بیمار می‌شد.

وقتی نباور می‌پرسد:

” بیمار؟ ”

زن تازه می‌فهمد این مرد روانی پشت خط حتی امان نداده تا او از وضعیت سیاوش چیزی بگوید.

قبل از اینکه آرش دوباره کولی بازی دربیاورد، زن سریع و یک ضرب می‌گوید:

– صاحب این گوشی با ماشین تصادف کرده. آوردنش بیمارستان.
زنده هستن، اتفاق خاصی هم نیفتاده فقط بر اثر ضربه به سرشون بیهوش شدن.

آرش مکث می‌کند تا حرف های زن را آنالیز کند.
وقتی می‌فهمد چه اتفاقی افتاده، با داد و بیداد می‌گوید:

– خانوم چه وضع خبر دادنه؟ نمی‌گید سکته کنیم؟ فکر کردم جوون رعنامون پر پر شده!

یک نفر نبود همین را به خودش بگوید!
با آن وضع خبر دادنش…

آدرس بیمارستان را از زن می‌گیرد و تمام سرعت خودش را به بیمارستان می‌رساند.
برای اولین بار عقلش می‌رسد که الان نباید به جهانگیر بگوید سیاوش بیمارستان بستری است.

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 50

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان بومرنگ

خلاصه: سبا بعد از فوت پدر و مادرش هم‌خانه خانواده برادرش می‌شود اما چند سال بعد، به دنبال راه چاره‌ای برای مشکلات زندگی‌اش؛ تصمیم…
رمان کامل

دانلود رمان غثیان

  خلاصه: مدت‌ها بعد از غیبتت که اسمی از تو به میان آمد دنبال واژه‌ای گشتم تا حالم را توصیف کنم… هیچ کلمه‌ای نتوانست…
رمان کامل

دانلود رمان پاکدخت

    خلاصه: عزیزترین فرد زندگی آناهیتا چند میلیارد بدهی بالا آورده و او در صدد پرداخت بدهی‌هاست؛ تا جایی که مجبور به تن…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x