رمان ماتیک پارت 220

4.1
(180)

 

 

همه چیز خوب بود اما رنگ و بویی غریبانه داشت!

لادن شب آخر روی ماسه ها دراز کشیده و خیره به ستاره ها پرسیده بود

_ تو هم سنگینیِ این روزارو حس میکنی؟

ساواش نپرسید چه سنگینی؟ تنها خیره نگاهش کرد

او خودش توضیح داد

_ یه جوریه… انگار یه عالم اتفاقِ خوب و بد منتظرته
شبیه به آرامشِ قبل از طوفان میمونه
ترسناکه ‌… پر از حسرته
انگار قرار نیست دیگه تجربه‌اش کنیم

ساواش به شکمِ تخت دخترک خیره شد

حامله بود!

این همه زن باردار می‌شدند مگر به بدبختی ختم میشد؟

همه چیز خوب پیش میرفت اگر لادن بدقلقی نمی‌کرد!

به خانه که رسیدند لادن حکومت نظامی راه انداخت!

تلوزیون و تلفن را از برق کشید
آیفون در را کنار گذاشت تا اگر کسی آمد پست در بماند
ساواش را از زیاد بیرون رفتن منع کرد تا حواسش پرت نشود و مثل دیوانه ها تست زد

 

ساعت خوابش از قبل هم کمتر شده بود

از ساواش می‌ترسید به همین خاطر خودش را به خواب میزد تا او بخوابد و بعد قایمکی با نورِ چراغ خواب حفظایتش را میخواند

نزدیک صبح دو سه ساعتی میخوابید و بعد همراه ساواش بیدار می‌شد

پنج روز تا کنکور مانده بود که ساواش ذخیره‌ی قهوه و انرژی‌زاهایش را پیدا کرد!

قیامت به پا شد و دخترک نمی‌دانست چرا!

ساواش فقط با آخرین توان عربده می‌کشید

_ با چه عقلی اینقدر کافئین وارد بدنت میکنی؟
مگه من بهت نگفتم انرژی‌زا و قهوه تعطیل؟
تو قول ندادی بهم؟

لادن ترسیده عقب رفت و نالید

_ چرا اینطوری میکنی دیوونه؟
همسایه‌ها صداتو می‌شنون

ذره‌ای از خشمِ ساواش کم نشد

قوطی های قهوه را روی زمین پرت کرد

بطری انرژی‌زا روی سرامیک شکست و دخترک جیغ کشید

_ هیع ، روانی

ساواش فریاد زد

_ میدونی اینا چقدر ضرر دارن؟
عقب نداری مگه تو؟
بهت نگفتم قطعشون میکنی؟

 

لادن ترسیده در خود جمع شد

صدایش می‌لرزید

_حق نداری سرم داد بزنی مگه چی شده؟
حالا که اتفاقی نیفتاده

ساواش غرید

_ اتفاق میفته اگر تو همینطور به حماقتات ادامه بدی

لادن غمگین و دلخور به زمین خیره شد

_ اگر کافئین نخوردم خوابم میگیره
نمیتونم درس بخونم

_ به جهنم!
گند بزنن به درست
سلامتیت مهم تره یا دانشگاهِ کوفتی

نتوانست جواب داد دانشگاه مهم تر است!

جرات نکرد بگوید

ساواش کلافه پوف کشید

اگر بلایی سر بچه می‌آمد چه…

خورده شبیه ها را با خشم جمع کرد ، قهوه و انرژی‌زاهارا دور ریخت و تهدید کرد

_ بار بعدی ببینم نمیذارم کنکور بدی

 

لادن عصبی موهای چربش را چنگ زد

_ چه مرگت شده ساواش؟ تو نبودی تشویقم میکردی به درس خوندن؟

_ هرچیزی حدی داره ، این پنج روزم بذار بگذره منو سگ نکن

از کنارش گذشت و تشر زد

_ موهات چربه ، چند روزه حموم نکردی؟

_ حموم کردم ، موهام بلنده وقتمو میگیره نتونستم بشورم
فردا میشورم

سمت اتاق برگشت و دلخور ادامه داد

_ دیگه سرصدا نکن ، از برنامه‌ام عقب انداختیم با وحشی بازیات

وارد اتاق شد و در را به هم کوبید

ساواش صدای غرغرهایش را می‌شنید

_ جنی شده روزای آخر

ساواش محلش نداد

کابینت ها را گشت تا قهوه و نسکافه‌ی دیگری نباشد و صدایش را بالا برد

_ روز قبل از کنکور حق نداری یک کلمه بخونی ، فهمیدی؟
میری سر جلسه غش میکنی از خستگی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 180

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان سراب را گفت

خلاصه : حاج محمدهمایون امیران، مردی بسیار معتقد و با ایمان، تاجر معروف و سرشناس تهران، مسبب تصادف دختری جوان به نام یاس ایزدپناه…
رمان کامل

دانلود رمان آنتی عشق

خلاصه: هامین بعد ۱۲سال به ایران برمی‌گردد و تصمیم دارد زندگی مستقلی را شروع کند. از طرفی میشا دختری مستقل و شاد که دوست…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x