۲ دیدگاه

رمان شاهرگ پارت 96

4.3
(12)

 

 

-این چیزارو از کجا بلد بودین؟

معین ابرو بالا انداخته نیم‌نگاهی حواله‌ی صورت زنی کرد که شبیه دخترهای چهارده ساله از شرم سرخ شده بود.

-بلد بودم دیگه! توام جمع نبند من و ! زنمی دیگه! سندش دست خودته!

جمع شدن انگشتان ظریف و کشیده‌ی رعنا روی برگه‌ی صیغه‌نامه زیادی واضح بود.

تنش را منقبض کرد و ساکت شد. معین نگاهش را به رو به رو داد.
هنوز راه زیادی برای آب کردن یخ این زن پیش رویش باقی مانده بود.

-چی پرسیدی؟

-من؟

بی اختیار خندید.

-زنم نبودی بهتر بودی ها! چی شد به تو یهو!؟

رعنا لب‌هایش را جمع کرد و سر پایین انداخت.

-رعنا! ای بابا…

-نگو …نگو انقد…

مِن و مِن کرد و یک لطفا هم انتهای کلامش چسباند و باز خاموش شد.

-چی نگم؟؟ نگم رعنا؟

-نه! زنم شدی و نگو…

-نگم؟ چی بگم پس؟

پرسید و بعد از جا به جا کردن دنده خم شد و دست یخ زده‌ی دخترک را بین پنجه‌هایش کشید .

-زنم نشدی مگه!

✨ شــــــإﮫرَگــــــ ✨
#پارت_۴۹۰

 

دخترک نالان به خنده افتاد.

-معین ! توروخدا…من دارم میمیرم…

-خب باشه! نمیگم! اصلا اگه صدای من و شنیدی دیگه!

دخترک چیزی شبیه تشکر زمزمه کرد و هنوز نفس آسوده‌اش را بیرون نفرستاده با صدای بوق زدن ریتمیک معین شانه‌هایش از جا پرید.

-معین! چیکار میکنی؟

باور کردنی نبود اما دیوانه‌ی کناری‌اش در حالی که لب‌هایش را روی هم می‌فشرد خیلی جدی بوق ریتمیک عروسی می‌زد.

-معین مردم دارن نگاه میکنن! توروخدا …

-خب نگاه کنن، رعنا!

جوری جدی گفت که رعنا را لال کرد.
خودش هم نمی‌دانست چه مرگش شده بود.

تمام وجودش از حسی که هیچ تعریفی برای آن نداشت در حال ذوب شدن بود.

-ببینمت!

سر بالا گرفت و نگاهش را به معینی داد که برای مسلط شدن به خودش چشم از روبه رو برنمی‌داشت.

-چی میپرسیدی؟

لحن معین هنوز جدی بود.

زن بیچاره حتی اگر می‌خواست هم دیگر جرأت مِن و مِن کردن نداشت.

-چی پرسیدم!؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 12

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان ویدیا

خلاصه: ویدیا دختری بود که که با یک خانزاده ازدواج میکنه و طبق رسوم باید دستمال بکارت داشته باشه ولی ویدیا شب عروسی اش…
رمان کامل

دانلود رمان طعم جنون

💚 خلاصه: نیاز با مدرک هتلداری در هتل بزرگی در تهران مشغول بکار میشود. او بصورت موقت تا زمانی که صاحب هتل که پسر…
رمان کامل

دانلود رمان درد_شیرین

    ♥️خلاصه: درد شیرین داستان فاصله‌هاست. دوریها و دلتنگیها. داستان عشق و اسارت ، در سنتهاست. از فاصله‌ها و چشیدن شیرینی درد. درد شیرین داستان فاصله. دوری ها…
رمان کامل

دانلود رمان بر من بتاب

خلاصه:   خورشید و غیاث ( پسر همسایه) باهم دوست معمولی هستند! اما خانواده دختر خیلی سخت گیرند و خورشید بدون اطلاع خانواده اش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
2 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
1 ساعت قبل

اینم پارتاش هر دفعه کمتر از قبلی میشه ممنون قاصدک
نگفتی چرا آواز قو دیشب نبود از کفر من هم دیر به دیر پارت میذاری😉😝

یاس ابی
1 دقیقه قبل

یه کمی از وسط داستان نیست

دسته‌ها

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x