رمان آهو نیما پارت 156

4.2
(62)

 

 

 

 

وارفته نگاهش کردم.

می خواست روی صورتم اسید بپاشد؟!

به خودم که نمی توانستم دروغ بگویم…

ترسیدم.

بعید نبود که حامد حالا بخواهد اسید روی صورتم بپاشد.

مرا به بیرون شهر بکشاند و جانم را بخواهد بگیرد!

 

از فکرهایی که به سرم هجوم می آورد، ترسیده قدمی به عقب برداشتم

و دستی به صورتم کشیدم.

حامد با وقاحت خندید!

– نترس…

دستان خالی اش را نشانم داد.

– الان که چیزی دستم نیست!

نمی دانستم با چه زبانی از او بخواهم بگوید امید کجاست، پس سکوت

کردم تا خودش شروع به حرف زدن کند.

– نیما بدتر از من از دستت شاکی بود! نمی دونم خودش چه نقشه ای تو

سرش داشت… یعنی هیچوقت نگفت، اما هر چی که بود، اون هم اطراف

شرکت و خونه ت می پلکید! نیما وقتی حرف های من رو شنید، گفت

 

بهتره دست رو نقطه ضعفت بذاریم! قرار شد امید رو بدزدیم، اما خب…

شیوا، دخترخاله ی نیما بدجور موی دماغ شده بود!

خندید.

خنده ای که به شدت چندش آور بود.

– هرچند که نیما از شیوا چندان خوشش نمیومد، اما خب من بدم نمیومد یه فیضی ازش ببرم!

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 62

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان شهر زیبا

خلاصه : به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره…
رمان کامل

دانلود رمان جهنم بی همتا

    خلاصه: حافظ دشمن مهری است،بینشان تنفری عمیق از گذشته ریشه کرده!! حالا نبات ،دختر ساده دل مهری و مجلس خواستگاریش زمان مناسبی…
رمان کامل

دانلود رمان ماهرخ

خلاصه رمان:   در مورد زندگی یک دختر روستایی در دهات. بین سالهای ۱۳۰۰تا ۱۳۵۰٫یک عاشقانه ی معمولی اما واقعی در اون روایت میشه…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x