رمان از کفرمن تا دین تو پارت 341

4.2
(33)

 

 

اینبار اونه که اخمی به چهره اش مینشونه و با نا امیدی و آهسته گی طوریکه سامانتا بیدار نشه میگه…

_هامرز.. مگه قراره شکنجه بشه که از سرب داغ حرف میزنی؟ یعنی همینقدر که اینکارو نکنی رفتار درست و انجام دادی!؟

_منظورت و نمیفهمم! نمیخوامم بفهمم.. کم کم داری توی کارام دخالت میکنی..

 

از روی صندلی نیم خیز میشه و با تن صدای ناراحتی میگه..

_دخالت؟!.. همین الان بهت گفتم تنهاست، نباید ازش سواستفاده کنی اگر نگرانی من برای این بچه از نظر تو دخالت محسوب میشه پس آره من به خودم حق میدم از طرفش بخوام بدونم این نگرانی ها و توجه ها زودگذر نیستن و قرار نیست بعد این همه ناراحتی و بلایی که سرش اومده بعد گرفتن حق لذت بخش انتقامت با روح و تنی آش و لاش و آسیب دیده ولش کنی به امون خدا.

 

میدونستم قیافه سخت و نگاه خشکم خاتون و نمیترسونه اما واقعا در توانم نبود الان اونم وقتی تن رنجور و بیمار سامانتا وسطمون خوابیده برای تبرعه خودم از حرف هایی که سروش به خورد این دوتا زن داده و اونام نتیجه گیری های جذاب خودشون و داشتن، خودم و توجیه کنم.

 

تخت و دور میزنم و با فاصله دورتری ازش رو به خاتون می ایستم..

_من توجهم و از روش برنداشتم یا مثل دستمال چرک کناری ننداختمش.. دلیل نمیشه با چرت و پرت های متوهم آدمی مثل سروش، فکر کنی من نفرت انگیز ترین و خطرناک ترین آدم قرن برای این دخترم..

 

مشخص بود خاتون جواب دلخواهش و نگرفته اما تکون خوردن پلک های سامانتا و بیداریش باعث میشه سکوت کنه و منم با جلو رفتن و نگاه به حالش و شاید داشتن درخواستی ازم بحث بینمون و ول میکنم.

_بهتری؟!..

متعجب به اطرافش نگاه میکنه و لب های ترک خورده اش میجنبه..

_اینجا چیکار میکنیم؟

_اومدیم سیزده بدر… حالت بد شد آوردیمت بیمارستان.. آب میخوری بهت بدم لبات خشکی زده..

 

یه نگاه به من و دوباره به خاتون میکنه..

_آره تشنه ام.. ممنون.

پیشدستی کرده لیوان و از خاتون میگیرم و خودم دست میندازم زیر سرش تا کمی  که بتونه آب بخوره بالا بیاد.

_دکتر چی گفت؟

_شوک عصبی..

چشم هاش و میبنده و به نظر هنوز انرژی نداره.

_چند ماه این بوی آشنا به مشامم نخورده..

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 33

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
رمان کامل

دانلود رمان خط خورده

  خلاصه: کمند همراه مادر میان سالش زندگی میکنه و از یه نشکل ظاهری رنج میبره که گاهی اوقات باعث گوشه گیریش میشه. با…
رمان کامل

دانلود رمان سالاد سزار

خلاصه: عسل دختر پرشروشوری و جسوری که با دوستش طرح دوستی با پسرهای پولدار میریزه و خرجشو در میاره….   عسل دوست بچه مثبتی…
رمان کامل

دانلود رمان جهنم بی همتا

    خلاصه: حافظ دشمن مهری است،بینشان تنفری عمیق از گذشته ریشه کرده!! حالا نبات ،دختر ساده دل مهری و مجلس خواستگاریش زمان مناسبی…
رمان کامل

دانلود رمان یاسمن

خلاصه: این رمان حکایت دختری است که بعد از کشف حقیقت زندگی اش به ایران باز می گردد و در خانه ی عمه اش…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دسته‌ها

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x